هنر مذاكره و مغلطه مخالفان!
محمد شمخاني
آنچه در اين كمينه ميگويم، از موضع يك شهروند عادي و به نمايندگي از بيصداياني است كه تحريم، زندگيشان را به تعليق، تاخير و چه بسا تعطيلي كشانده است. به نمايندگي از كساني كه تحت تحريم، سفره آنها به قدري كوچك شده كه ديگر جز با ذرهبين به چشم نميآيد. كساني كه در برابر اين همه شعار، يك سوال ساده دارند و آن اينكه نفي «مذاكره» با امريكا، آنهم در جايي كه هدف برداشتن تحريمهاي ظالمانه يا ايجاد شكاف در صف تحريمكنندگان است، به معناي تاييد كدام رويكرد راهگشا در سياست خارجي جمهوري اسلامي است؟ اگر پاسخ، همان مسيرهاي پيموده شده و مقصدهاي آرماني چون تقويت توان توليد داخلي و استقلال اقتصادي، استفاده از ظرفيتهاي داخلي براي مقابله با جنگ اقتصادي، حمايت از بخش خصوصي و كشاورزي، مبارزه با فساد اقتصادي، پيوستن به سازمانهاي منطقهاي، كاهش وابستگي به نفت و گاز به عنوان منابع اصلي درآمد، تنوع روابط خارجي و برقراري پيوندهاي استراتژيك با همسايگان و كشورهاي غيرغربي، راهاندازي كانالهاي مالي جديد و سيستمهاي پرداخت غيردلاري و در يك عبارت سياستهاي موسوم به اقتصاد مقاومتي است، آنگاه پرسش ديگري پيش ميآيد و آن اينكه چرا پرداختن به اين سياستها، تاكنون به حل بنيادين مشكلات حاد اقتصادي، يا به اصطلاح رايج اين روزها، به رفع ناترازيها منجر نشده است؟ شايد يكي پيدا شود و بگويد كه اين مسيرهاي ارزشمند به دلايلي چون بروكراسي ناكارآمد، وجود فساد سيستماتيك، وابستگي عميق به فروش نفت، عدم جايگزيني منابع درآمدي پايدار، ضعف در گسترش روابط اقتصادي با همسايگان و بالاخره عدم استفاده بهينه از ظرفيتهاي منطقهاي و جهاني به بنبست خورده است. اصلا گيريم حق با گوينده اين حرفها باشد، مگر همين كژتابيها خود حاصل تاثير ژرفساختي تحريمها و ايده و انگاره دور زدن آنها نيست؟
پشت ميز، نه روي ميز
در قاموس اخلاقي، ديني، فلسفي و سياسي بشر، در متن كتابهاي مقدس، در سيره پيامبران و معصومين، و در كلام فلاسفه، حكما، علما و شعرا، صرفنظر از اسباب و شرايط، هيچ اصل و امري به اندازه «مذاكره» ممدوح و هيچ اصل و امري به اندازه «مخاصمه» مذموم و مكروه نيست. اين دو اصل، حُسن و قبح خود را بهويژه زماني نشان ميدهند كه سرنوشت گروه بزرگي از انسانها بسته به نتايج آنها باشد. از همين رو فكر نميكنم كسي يا كتابي با نگره مثبت و منطقي پيدا شود كه اين اصول ابتدايي را نپذيرد و به رسميت نشناسد. همچنين بعيد است كسي پذيراي اين حقيقت نباشد كه هر نوع مخاصمهاي در بطن خود نتيجه غياب مذاكره يا همان گفتوگو است. مذاكره، نه تنها ابزاري براي حل تعارض، بلكه هنري است كه جوهر آن در فهم متقابل، انعطافپذيري و ميراث مشترك انساني ريشه دارد. براي مثال، فيلسوف بزرگي چون امانوئل كانت كه در رساله «صلح پايدار» مذاكره را پيششرطي براي همزيستي بينالمللي ميشمارد، بر اين باور است كه گفتوگو پلي است ميان خواستههاي متعارض كه اگرچه ممكن است هيچگاه كاملا به يكديگر نرسند، اما از ويراني ناشي از تقابل و تخاصم جلوگيري ميكنند. در گستره واقعيت نيز مذاكره به مثابه شالوده تمدنها، از نخستين قراردادهاي قبيلهاي تا واپسين نمودهاي موفق ديپلماسي مدرن، مسيري براي عبور از هرج و مرج به سوي نظم و جلوهاي از پيروزي خرد بر خشونت كور بوده است. اما چرا مذاكره تا اين اندازه ارزشمند است؟ زيرا تنها به مدد آن ميتوان تضادهاي ظاهري را به تفاهمهاي بنيادين تبديل كرد، آنهم در جايي كه هر نوع اجتناب از مذاكره، عملا به معناي واگذاري عرصه به هيجاناتي است كه غالبا به نزاع و نابودي منجر ميشود. از اين منظر، مذاكره نهتنها راهحل، بلكه وظيفهاي اخلاقي است، زيرا هرگز نميتوان به جاي ميراث و منافع انساني مشترك، تخاصم را در صدر قرار داد و آنگاه انتظار ثبات يا سعادت داشت. هنر مذاكره، آنهم در سطح جهاني چيزي فراتر از صرفِ گفتوگو يا «مذاكره براي مذاكره» است و به قول محمدجواد ظريف، معاون راهبردي رييسجمهور، اجازه ميدهد كه خودمان پشت ميز بنشينيم و از منافعمان دفاع كنيم تا اينكه منافع ما روي ميز قرار بگيرد و ديگران بر سر آن معامله كنند. اين سخن سنجيده دكتر ظريف به اهميت ايفاي نقش فعال و قدرت مذاكره در ديپلماسي تاكيد دارد و نشان ميدهد كه حتي در شرايط سختي چون شرايط حاضر، گفتوگو ميتواند ابزاري موثر براي حفظ و دفاع از منافع ملي تبديل شود. سياستورزي يك كنش پوياست و در هر بزنگاهي اقتضائات خاص خود را دارد. در دنياي ديپلماسي نميتوان تنها به گذشته استناد كرد و بر حال و آينده چشم پوشيد. همچنين نبايد فرصتسوزي كرد و ناگهان شتاب به خرج داد. چه همانطور كه در كلام اميرالمومنين (ع) و حكمت 363 نهجالبلاغه ميخوانيم: «از ناداني است شتاب نمودن در كاري پيش از پديد آمدن امكان آن و درنگ كردن، پس از فرا رسيدن فرصت انجام آن». اين سخن نه تنها بر ضرورت شناخت زمان و مكان در سياست تاكيد دارد، بلكه اهميت درك درستِ فرصتها و تهديدها را نيز بيان ميكند.
صورتبندي مغالطاتِ مخالفانِ مذاكره
با اين مقدمات، چنانچه بخواهيم اهم دلايل مخالفان مذاكره با امريكا در بزنگاه حاضر را صورتبندي كنيم، به مغالطاتِ مكرري برميخوريم كه بيشتر بر پايه احساسات و پيشفرضهاي غيرمستند بنا شده تا يك تحليل جامع و منطقي. از جمله اين مغلطههاي رايج، متهم كردن طرفداران مذاكره به خيانت، وابستگي به بيگانگان يا تسليمطلبي است. رويكرد ناروايي كه از همان ابتدا بهجاي پرداختن به مزايا و معايب مذاكرات و تحليل پيشنهاد حاميان، به حملات شخصي ميپردازد و تمام حاميان ايده مترقي مذاكره را در گروهي همسان با نيتهاي منفي طبقهبندي ميكند. تندروها از اين مغالطه معمولا براي ترساندن موافقان يا كاستن از مشروعيت ديدگاه آنها استفاده ميكنند. مغالطه يا پيشفرض ديگر تندروها، قياس معالفارق است كه در ذات خود نافي هر نوع گفتوگويي است. اين مغالطه زماني رخ ميدهد كه وضعيت ايران با كشورهاي ديگر مقايسه، اما تفاوتهاي بنيادي ميان آنها ناديده گرفته ميشود. به عنوان مثال ادعا ميشود كه ايران نيازي به مذاكره ندارد، چون كشورهايي مثل كرهشمالي يا كوبا بدون مذاكره با امريكا توانستهاند بهنوعي از تحريمها عبور كنند. اين استدلال تفاوتهاي ساختاري، جغرافيايي، تاريخي و اقتصادي ميان ايران و كشورهاي يادشده را ناديده ميگيرد، آنهم در جايي كه ايران وابستگي اقتصادي بيشتري به صادرات نفت دارد و به شدت نيازمند تعامل جهاني است. مغالطه ديگر در اين بين، تقديرگرايي مبتني بر اين ادعاست كه مذاكره با امريكا لزوما به شكست يا تسليم ختم ميشود و چون امريكا به دنبال نابودي ماست، بنابراين هرگونه مذاكرهاي محكوم به فريب خوردن يا عقبنشيني است. اين ديدگاه، فلسفه مذاكره را كه ابزاري براي چانهزني و تحقق منافع ملي است، ناديده ميگيرد و فراموش ميكند كه مذاكره الزاما به معناي پذيرش خواستههاي طرف مقابل نيست، بلكه ميتواند فرصتي براي تامين خواستههاي خود باشد. مخالفان راستكيشِ مذاكره كه حالا بايد «كاسبان تحريم» را هم در عداد آنها آورد، معمولا از اين رويكرد استفاده ميكنند تا امكان هرگونه تعامل ديپلماتيك را از اساس رد كنند. مغالطه مهم بعدي، تعميم شتابزده و حتميتِ شكست در مذاكره است كه يك يا چند تجربه ناموفق از گذشته را به تمام فرصتهاي
پيش رو تعميم ميدهد. اين استدلال براي مثال،
نه تنها عوامل پيچيده شكست برجام (مانند خروج امريكا و كارشكني داخلي) را ناديده ميگيرد، بلكه امكان اصلاح يا بهبود مذاكرات آينده را نيز از ميان ميبرد. مغالطه بعدي كه از قضا موضوع اين يادداشت نيز به شمار ميآيد، نفي راهحل بدون ارايه جايگزين است. به بيان ديگر، همانطور كه پيشتر هم گفتيم، يكي از بزرگترين مشكلات مخالفان مذاكره اين است كه تنها به رد مذاكرات ميپردازند، بدون اينكه راهحل عملي جايگزين ارايه دهند. در گام بعدي، به مغالطه قطبيسازي كاذب ميرسيم كه بناي خود را بر اين فرض ميگذارد كه ايران تنها دو گزينه دارد يا تسليم در برابر امريكا يا مقابله كامل با آن و هرگونه راهحل ميانه، مانند مذاكره همراه با حفظ اصول، به كار نميآيد. اين ديدگاه بسيط، پيچيدگيهاي امروز روابط بينالملل را انكار ميكند و فضاي گفتوگو را محدود به دو انتخاب مطلق ميسازد. آخرين مغالطهاي كه ميخواهم اينجا به آن بپردازم، انگاره توسل به دشمني تاريخي است كه اگرچه درست مينمايد، اما به هيچ رو راهگشا نيست و تغييري در وضعيت سياسي و اقتصادي كشورمان پديد نميآورد. اينجا مخالفان مذاكره اغلب با اشاره به دشمنيهاي تاريخي ميان ايران و امريكا و اين فرض احساسي كه امريكا هميشه عليه ما بوده است، هرگونه گفتوگو را با اين قدرت زورگوي جهاني نفي ميكنند. كساني كه به اين مغالطه توام با واقعيت توسل ميجويند، انگار يك نكته مهم را فراموش ميكنند كه هدف مذاكره، اگر نگوييم پايان دادن به اين تخاصم ديرينه، گشودن راهها و عبور از موانع موجود در سياست خارجي است و گريز از آن، به معناي تداوم وضع موجود و پذيرش پيامدهاي سختتر و سنگينتر است.
شعاردرماني و ناديده گرفتن حقوق مردم
و اما آنچه بينابينِ اين مغالطات و كژتابيها ناديده گرفته ميشود، يكي حقوق مردم يا صاحبان اين سرزمين است كه در كلاف سردرگم تحريمها، روزبهروز اميد خود به يك زندگي معمول و مألوف را از دست ميدهند و زندگي نحيف و روانِ گسيخته و رنجور آنها ديگر به شعاردرماني پاسخ نميدهد. ايران، با تمام تاريخ، فرهنگ و ظرفيتهاي عظيم خود، نميتواند بيش از اين با مشكلات اقتصادي و اجتماعي دست و پا بزند. كشور ما به راهي نياز دارد كه آن را از بنبست تحريمها رها كند؛ مسيري كه در آن ديپلماسي، به عنوان ابزاري براي تامين منافع ملي و برقراري صلح پايدار، نقشي تعيينكننده ايفا كند. مساله ديگر نفي و ناديده گرفتن تفاوتها و تمايزات ميان وطنپرستان دلسوز داخلي از يكسو و وطنفروشان و كساني كه در خدمت منافع بيگانگان هستند از سوي ديگر، از ديدگاه تندروها و مخالفان مذاكره است. اين گروهها، بهويژه در مواجهه با طرحهاي ديپلماتيك و تلاش براي مذاكره با امريكا، با استفاده از اين حربه، سعي ميكنند تمامي حاميان ديپلماسي و تعامل با دنياي خارج را در يك سبد قرار دهند و آنان را با افراد وابسته به منافع بيگانگان، همرديف سازند. اين نگرش نادرست نه تنها موجب تخريب وجهه حاميان جدي و وطنپرست مذاكره ميشود، بلكه فضاي گفتوگو و تفاهم داخلي را مسموم كرده و مانع از ايجاد اجماع ملي در جهت پيشبرد منافع كشور ميشود. چنين تفكري، ضمن تحريف حقيقت و مخدوش كردن نگاه مردم به مسائل سياسي و اجتماعي، در خدمت منافع كساني است كه نه تنها نسبت به آينده كشور بيتفاوتند، بلكه در راستاي تقويت انشقاق و ضعف داخلي عمل ميكنند و سرانجام مهمترين مسالهاي كه در اين ميان از ديد مخالفان مذاكره ناديده گرفته ميشود، ترويج وفاق و انسجام داخلي است. همدلي ميان جريانهاي مختلف داخلي، فارغ از ديدگاهها و سلايق سياسي، براي حل مسائل اساسي كشور ضروري است. اين همگرايي نهتنها موجب تقويت جايگاه ايران در مذاكرات جهاني خواهد شد، بلكه به عنوان يك عامل تعيينكننده در حل مشكلات ساختاري، اقتصادي و اجتماعي عمل خواهد كرد. از اين رو، به جاي تقويت جدالهاي داخلي و كمك به بيگانگان براي نفوذ در سياستهاي كشور بايد تلاش كرد تا يكديگر را در جهت منافع ملي حمايت كرده و از ظرفيتهاي ديپلماسي براي پيشبرد اهداف بلندمدت استفاده كنيم.