از استالين تا پوتين در قاب داستان
اسدالله امرايي
تزار عشق و تكنو نوشته آنتوني مارا با ترجمه مريم حسينزاده در نشر نو منتشر شده. اين كتاب مجموعهاي از نُه داستان بلند پيوسته و در عين حال مستقل از هم روايت ميشود، در كنار هم ساختار يك رمان را نيز شكل ميدهند. اين داستانها كه در دورههاي مختلفي از تاريخ شوروي- روسيه روايت ميشوند، شخصيتها، پيرنگ و درونمايه و زمان و مكان خودشان را دارند، اما يكي از شخصيتها به عنوان عنصر كليدي داستاني به داستان ديگر منتقل ميشود و بين آنها رابطهاي درهمتنيده ميآفريند. اين نُه داستان كه در فاصله قرن بيستم تا بيستويكم رخ ميدهد. تزار عشق و تكنو مجموعه داستانهاي جذاب و خواندني آنتوني مارا درباره سانسور در دوران شوروي، كمونيسم و فساد پساكمونيسم است. اين اثر در سال ۲۰۱۶ برنده جايزه فرهنگستان هنر و ادبيات امريكا شد. داستانهايي بينظير كه همگي درباره آدمهايي است كه زندگيهايشان به هم ارتباط دارد. در داستان اول كتاب با شخصيتي روبهرو هستيم كه در دوره استالين در ادارهاي كار ميكند كه وظيفهاش، پاك كردن چهرهها از نقاشيها و روزنامههاست. وقتي او با چهره آشناي يك بالرين روبهرو ميشود، كارش را به درستي انجام نميدهد و اين تمرد عواقبي را برايش در بردارد. اين داستانها از تونلهايي در زير لنينگراد در ۱۹۳۷ شروع و به سالي نامعلوم در منظومه شمسي ختم ميشود.داستانهاي بعدي ما را به دوران خروشچف، برژنف، گورباچف، سقوط كمونيسم در اوايل دهه نود و قدرت گرفتن گورباچف و خلفا و پوتين و جنگهاي روسيه و چچن ميبرند.
اگرچه سياست و جنگ و ويرانيهاي ناشي از آن در تكتك داستانها حضور دارد، اما تزار عشق و تكنو بيشتر داستان شهرونداني عادي، پدربزرگها و مادربزرگها، پدرها و مادرها، فرزندان، نقاشها، مرمتكارها، بالرينها و ستارههاي سينما در كشمكش بقا و انسانيت در هنگامه تعارضهاي ژئوپليتيكي بين فرماندهان شورشي چچن و ژنرالهاي روسيه است. شهرونداني كه عقايد سياسي يا مذهبي آتشين ندارند و از اذناب مافيا نيستند در جستوجوي اندك آسايشي براي زندگي كردن هستند. «من را در ماشيني خواهند گذاشت، به لبه گودالي خواهند برد مثل همان گودالهايي كه رقاصه مغضوب و واسكا در آن افتادند و با گلولهاي در ساقه مغزم، من هم توي آن گودال خواهم افتاد. رقاصه مغضوب را تصور كنيد. كساني را تصور كنيد كه گزارشش را دادند، آنهايي كه اطلاعات رسيده را به بالا گزارش كردند، آنهايي كه تصميمات را تاييد كردند، آنهايي كه نيمههاي آن شب در خانهاش را كوبيدند، آنهايي كه دستگيرش كردند، آنهايي كه از او عكس گرفتند، آنهايي كه اثر انگشتش را گرفتند، آنهايي كه بند كفشهايش را درآوردند، آنهايي كه بازجويياش كردند، آنهايي كه كتكش زدند، آنهايي كه اعترافاتش را مهندسي كردند، آنهايي كه محاكمه و قضاوت و محكومش كردند، آنهايي كه او را به سمت ماشين بردند و به زير زمين و به آن گودال، آنهايي كه قبرش را كندند و گلولهاي در مغزش نشاندند و دفنش كردند و بيشمار آدم ديگر مثل من كه شناسنامه و ديپلمش را نابود كردند، بريدههاي روزنامهها و عكسها را، گذرنامه دستهجمعي و گذرنامه داخلي و اسناد كوپنهاي سهميهاش را، انبوه مستنداتي را كه اثبات ميكرد او وجود داشته. براي حذف يك شخص تقريبا به تمام قدرت يك حكومت نيازاست، اما فقط اشتباه يك نفر -اگر هماني باشد كه حالا نامش را خاطره ميگذاريم- براي حفظ آن شخص كافي است.»