آخرين فرصتها براي ديدن
مهدي دهقانمنشادي
جهان هميشه آبستن حوادث و رويدادهاي گوناگون طبيعي و انساني بوده و خواهد بود و ناپايداريهاي حاصل از آن موجب شده است تا انسانهاي همعصر ما شايد آخرين شاهدان و احساسگران برخي مظاهر طبيعي و تمدني باشند. اميلي تامس در كتاب معناي سفر (ترجمه سحر مرعشي، نشر گمان، 1402) با اشاره به تغييرات گستردهاي كه در جهان معاصر به خصوص در زمينه تغييرات اقليمي، سياسي و جنگها به وقوع ميپيوندد، از شكل گرفتن توريسمِ «آخرين فرصت ديدن» ياد كرده است. او يادآور ميشود در سال 1989 توريستهاي زيادي راهي آلمان شدند تا براي آخرين بار ديوار برلين را پيش از فرو ريختنش ببينند.
علاوه بر اثرات مخرب گذشت زمان و استهلاك تدريجي پديدههاي طبيعي و انساني، ديوِ ويراني و نابودي با همدستي عوامل متعددي ميتواند سايه بر ديدنيهاي اين جهان بگستراند. ما انسانها بهطور ناخواسته به اين دنياي پر آشوب پرتاب شدهايم تا مدتي نامعلوم را به زيست بگذرانيم و يكي از مظاهر زيستن، ديدن و لذت بردن از ديدنيهاست كه گاهي وقوع رخدادهايي باعث زوال و حذف آنها ميشود. سوانح طبيعي مانند سيل، زلزله، رانش زمين، آتشفشان و توفانهاي سهمگين يك شبه ميتوانند عناصر طبيعي و انسانساخت را از بين برده و انسانها را از نعمت وجودي آنها محروم كنند. تاريخ بشري زلزلههاي مرگبار متعددي را به خود ديده كه به محو و نابودي شهرها و روستاهاي فراواني منجر شده است.
فعاليتهاي غيرمسوولانه انسان به ويژه در صد سال گذشته منجر به تغييرات گسترده اقليمي و گرمايش بيسابقه زمين شده است. اين گرمايش علاوه بر غيرقابل تحمل كردن محيطهاي دريايي و خشكي براي تعدادي از گونههاي حيواني و گياهي و مرگ تدريجي آنها، باعث ذوب يخهاي قطبي و بالا آمدن سطح درياها شده و با پيشروي آب به طرف سكونتگاههاي انساني، تعدادي از شهرها و روستاهاي ساحلي را در خود غرق كرده و جابهجايي جوامع انساني را رقم زده است. در چند دهه اخير با بالا آمدن سطح درياها بسياري از جاذبههاي گردشگري ساحلي در مالديو، جزاير سليمان، ميكرونزي و جاهاي ديگر به زير آب رفته و انسان گردشگر از ديدن و لذت بردن از آنها محروم شده است.
با وجود اينكه انسانها در برابر غول طبيعت و خشم آن هميشه ناتوان و مستاصل بودهاند، اما خودشان نيز با رفتار و كردارهايشان زمينهساز نابودي طبيعت و عناصر دستساخت خود را فراهم ميسازند. انسان متمدن در طول حيات خود ناخودآگاه تيشه بر ريشه فرهنگ و مدنيت خود زده و جاذبههاي زيادي را براي هميشه از جلوي چشم گردشگران برداشته است. حماقت انسانها در سايه تعصبهاي كوركورانه و راهاندازي جنگها نه تنها به محيطزيست و جلوههاي بيهمتاي آن آسيب رسانده، بلكه با لگدمال كردن ميراث فرهنگي و جلوههاي تمدني، ديدنيهاي پرشماري را به ورطه نيستي و نابودي كشانده است. در افغانستان با قدرتگيري طالبان، انفجارهايي صورت گرفت و در سايه سياه تعصب و لذتِ بتشكني، مجسمههاي 1500 ساله بودا مورد تخريب قرار گرفت و عقل ناقص طالبان به ناقصالعضوي سرزمين باميان منجر شد. غفلت و ناآگاهي انسانها در سايه تكنولوژي و رفتارهاي غيرمسوولانه آدمها در مواجهه با طبيعت به ويراني جاذبههاي گردشگري بيشتري منتهي ميشود. ادامه اين روندها و تقويت رويههاي موجود باعث شده است تا تعدادي از پژوهشگران، مقالاتي را با عنوان «مكانهاي شگفتانگيزي كه پيش از نابوديشان بايد ديد» منتشر كنند. در اين فرآيند نابودسازي جاذبهها و ديدنيها، فهرست تعدادي از آبشارها، جنگلها، بناهاي تاريخي، مزارع طبقاتي، رودها، درياچهها، بافتهاي سكونتي، كوچهباغها و... به چشم ميخورد كه به چشم برهم زدني از جلوي ديدگان بشريت محو و در دفتر خاطرات تاريخ بايگاني خواهد شد. در چند دهه اخير امواج سرگردان برخاسته از تب مدرنيته و تجدد، همانند جاهاي ديگر، پهنه ايران را پيمود و چون موجهاي يك مايكروفرِ محصول اين عصر، اجزا و عناصر اين سرزمين را تحت تاثير قرار داد. تب مدرنيته در ابتدا بسياري از بافتها و بناهايي ارزشمند شهري و روستايي را به تشنج كشاند و از هستي ساقط كرد تا براي هميشه از ديد عاشقان گردشگري محو شوند. امواج مخرب مدرنيته، گويي با تحتالشعاع قرار دادن مغزهاي انساني به زايش سياستهاي ناكارآمد دامن زدند تا همزمان با نابود شدن بناهاي تاريخي و ميراث گذشتگان ما، محيطزيست و طبيعت هم مورد تاراج قرار گيرد و سياستهاي منتج از ذهنهاي كوچك به خشك شدن درياچههاي متعددي ازجمله اروميه و كمآب شدن زايندهرود و ديگر شريانهاي حياتي منجر شود. بيتوجهي به بخش گردشگري و جاذبههاي آن باعث شد تا از يك سو در جذب گردشگران خارجي و متعاقب آن تقويت اقتصاد اين بخش و بنيه مالي كشور به قهقرا سوق يابيم و از سوي ديگر به محو و نابودي جاذبههاي ارزشمند زيادي منجر شويم. با توجه به سياستهاي حاكم بر گردشگري و محيطزيست كشور بيم آن ميرود ما آخرين بينندگان برخي جاذبههاي بيشمار و منحصربهفرد كشورمان باشيم. شايد اطلاعرساني در مورد جاذبههاي در حال تخريب باعث شود تا با بازديد بيشتر از مناطق در معرض خطر، روند نابودي آنها تسريع شود، اما استفاده از آموزههاي اخلاقي و ديني و تهييج حس مسووليتپذيرانه براي حفظ و نگهداري اين ميراث گرانقدر شايد از سرعت نيستي جاذبهها بكاهد. در سردرگمي منفعلانه مديريت محيطزيست و گردشگري و در هجوم سرسامآور بتون و آسفالت و ماشين، شايد عاقلانه باشد دم را دريابيم و تا هنوز نفس درختان خيابانهايي چون وليعصر و كوچه باغهاي زيبا و پراكنده در شهرها و روستاهايمان برقرار است، به سير روزانه مشغول شويم و از زيباييهاي آن لذت ببريم. اگر غافل شويم موج مدرنيته در كش و قوسهاي خود بر گلوي درختان تاريخي ما هم سنگيني خواهد كرد، آنها را ريشهكن كرده و به خاطرات خواهد فرستاد.