سيستم سياسي و مديريتي كشور براي افزايش انسجام اجتماعي چه راهبردهايي را بايد مد نظر قرار دهد؟ مسووليتهاي مشترك نخبگان، مردم و حاكميت در مواجهه با شرايط كنوني چيست؟ اين روزها به هر كوي و محفلي كه سر بزنيد صحبت از رخدادهاي مرتبط با تحولات سوريه به عنوان يك عامل بيروني و مكانيسم اجرايي قانون حجاب و عفاف به عنوان يك عامل دروني است. تحليلگران اما رشته ارتباطي نازكي ميان اين 2رخداد ديده و تلاش ميكنند آن را پيش روي ديدگان جامعه و حاكمان قرار دهند. توجه به مطالبات عمومي جامعه، جاي خالي بزرگي است كه ساختار سياسي سوريه متوجه آن نشد. اين نديدنها و عدم توجهها و فقدانها باعث شد در بزنگاهي بزرگ، مردم نه تنها كمكي به تثبيت جايگاه سيستم سياسيشان نكنند بلكه در فرآيند از هم گسيختگي آن مشاركت نيز داشته باشند. به اعتقاد بسياري از استادان دانشگاهي و تحليلگران از جمله بيژن عبدالكريمي استاد فلسفه اين رخدادها براي ايران امروز درسهاي فراواني دارد كه بايد به آنها توجه كرد. عبدالكريمي در عين اينكه تحولاتي سوريه و چرايي وقوع آن را تحليل ميكند، نقبي هم به مسائل دروني كشور و اخباري كه در خصوص اجراي قانون حجاب و عفاف شنيده ميشود، ميزند. دامنه ارزيابيهاي عبدالكريمي اما تنها متوجه نظام سياسي نميماند. او در عين حال معتقد است كه هم مردم و هم نخبگان براي پيمودن مسير توسعه و رفاه، وظايفي را به عهده دارند كه بايد به آنها پايبند باشند. به زعم اين استاد دانشگاه هيچ ساختار سياسي بدون مشاركت و حضور مردم و نقشآفريني نخبگان واقعي نميتواند كرانههاي رشد را پيموده و مطالبات مردم را محقق كند.
جامعه ايراني اين روزها با مباحث و مسائل و ابهامات خاصي روبهرو است؛ از يك طرف رخدادهاي منطقهاي و سقوط حاكميت سوريه، توجه افكار عمومي را به خود جلب كرده و از سوي ديگر رويكردهاي طيفهاي تندرو در ايران و استفاده از رويكردهاي سلبي در بحثهايي چون حجاب و عفاف و فيلترينگ و... نگرانيهايي را ايجاد كرده است در اين شرايط چگونه ميتوان در جامعه تعادل و توزان ايجاد كرد؟
قبل از هر چيز بايد توجه داشت كه شرايط كشور ما از بسياري از جهات با سوريه قابل مقايسه نيست. اما اين به اين معنا نيست كه ما هيچ خطوط مشتركي ميان دو كشور نميتوانيم پيدا كنيم. همچنين از تجربيات ديگر كشورها هم نميتوانيم عبرت بگيريم. يعني نه ايران را بايد با سوريه مقايسه كنيم و نه اينكه خيالمان راحت باشد كه با سوريه شرايط كاملا متفاوتي داريم. تجربه حكومت بشار اسد نشان داد كه آرا، آفكار و احساسات عمومي تا چه اندازه ميتوانند در سرنوشت ساختارها و سيستمها نقش داشته باشند. حتي اگر اين احساسات درست نباشند، حتي اگر اين احساسات ساخته و پرداخته رسانههاي غربي باشد. اما به هر حال اين احساسات به عنوان يك واقعيت در ناخودآگاه جمعي جامعه وجود دارد و در برخي بزنگاههاي تاريخي خود را نشان داده و اثرگذار ميشوند.
يكي از عوامل مهم براي مصونسازي كشورها در برابر عوامل بيروني، افزايش انسجام اجتماعي است. ايران چگونه در اين برهه ميتواند انسجام ملي و اجتماعي خود را ارتقا دهد؟
در مورد ايران هم انسجام اجتماعي ايران به دلايل گوناگون تاريخي لطمه خورده است. حاكميت ايران بايد دورانديش باشد، ممكن است امروز در شرايط خطر نباشيم (كه البته به نظر من هستيم) اما به دورنمايي اميدبخش در آينده نياز داريم. نبايد فراموش كرد كه امروز ما در حال جنگيم و هر لحظه به واسطه امريكا و اسراييل و ساير دشمنانمان در خطر قرار داريم. حاكميت ميبايست به شدت به اين انسجام ملي توجه كند. ديروز خبري درباره تعويق قانون حجاب و عفاف توسط شوراي عالي امنيت منتشر شد كه حقيقتا باعث خوشحالي همه دلسوزان كشور شد. متاسفانه اما در ادامه اين خبر تكذيب شد! معتقدم شوراي امنيت ملي بايد به اين ضرورتها توجه داشته و به اين بحثها ورود كند. نبايد همه مسائل ازجمله حجاب در ايران امنيتي ديده شوند. ما بايد به وجوه نرم قضايا هم توجه داشته باشيم. با مسائل انساني نميتوان به شيوه پليسي و امنيتي برخورد كرد. نميتوان با نگاه صرف امنيتي، نظامي و سلبي با موضوعات اجتماعي و فرهنگي و عمومي مواجه شد. اما اين سكه دو رو دارد. در سوي ديگر اين سكه، روشنفكران و نخبگان قرار دارند. آنها هم بايد مراقب فضاي خاص اجتماعي كشور باشند. نبايد دايما بر آتش شكافهاي اجتماعي و از بين رفتن انسجام ملي بدميم و شكاف ميان ملت و حاكميت را افزايش دهيم تا جايي كه امنيت مليمان به خطر افتاده و كشور در آستانه چالشهاي مختلف قرار گيرد. نبايد شرايط به اندازهاي بحراني شود كه دشمنان احساس كنند شكافها به اندازهاي عميق و وسيع شده است كه به خود اجازه تجاوز به كشور را بدهند.
وقتي به كليدواژههاي اصلي كارآمدي نظامهاي حكمراني در جهان نگاه ميشود، ترجيعبندهايي چون اجماع نخبگاني در جايگاه برجستهاي قرار ميگيرد. وقتي نخبگان حوزههاي مختلف ازجمله عالمان علوم ديني، جامعهشناسان، عالمان علوم سياسي، مردمشناسان، فلاسفه و... اعلام ميكنند رويكردهاي سلبي در موضوعاتي چون حجاب و فيلترينگ و... خطرناك است اما توجهي به اين تذكار نميشود، چه خطري كشور را تهديد ميكند؟
اولا من در نخبه بودن برخي نخبگان ترديد دارم. اين ترديد در دو طرف حاكميت از يك طرف و اپوزيسيون، منتقدان، مخالفان و... در سوي ديگر وجود دارد. اگر نخبگان مسووليتهاي خود را به خوبي ايفا ميكردند بايد اين اجماع نخبگاني شكل ميگرفت. همين كه ضرورت اجماع نخبگاني احساس ميشود اما كنشگران ايراني چه در عرصه پوزيسيون و اپوزيسيون به اين اجماع تن نميدهند، نشاندهنده نابسامان بودن خرد قومي ما در هر دو سوي حاكميتي و اپوزيسيوني است. فكر ميكنم اگر قدرت سياسي ما نارضايتيها و اعتراضات را با دلايل پليسي و امنيتي ناديده بگيرد با وضعيت بغرنج و بحرانيتر از شرايط كنوني مواجه خواهيم شد. اين بحرانها تا جايي ادامه مييابند كه ممكن است كليت امنيت ملي ما را با خطر مواجه سازند.
سيستم چگونه ميتواند مطالبات اكثريت جامعه را احصا كند و بعد چگونه ميتوان اين مطالبات را محقق كرد؟
قدرت سياسي ايران به مطالبات مردم آشناست، اطلاعات خوبي دارد و با اين خواستهها بيگانه نيست. اما نكتهاي كه شايد مردم و روشنفكران كمتر به آن توجه ميكنند، اولويتبندي اين مطالبات است. اينكه كدامين مطالبات و خواستها اولويت بيشتري دارد. از منظر حاكميت امنيت ملي در راس اولويتها قرار دارد. اما براي بخش اعظم جامعه ايراني، رفاه، بهبود شاخصهاي اقتصادي، خروج از بحران اقتصادي، خروج از تورم دو رقمي و...اولويت بيشتري دارد. اين به اين معنا نيست كه حاكميت نميداند مردم چه ميخواهند، بلكه سخن در اين است كه نميتواند مطالبات مردم را اجابت كند. از سوي ديگر، ما يك جامعه شبه مدرن هستيم. هيچ جامعه شبه مدرني نميتواند به مطالبات مردم خود پاسخ مناسبي دهد. ضمن اينكه تحريمها و فشار نظام سلطه اجازه نميدهد، شرايط بهبود يابد.
مساله اين است كه سيستم فرصت كافي براي بهبود شاخصها و تحقق مطالبات مردم را داشته. منابع مالي قابلتوجهي هم دراختيار داشته است، اما با فرض اينكه امروز شرايط دشوار شده، آيا نبايد اين مسائل را با مردم در ميان ميگذاشت و مردم را قانع ميكرد؟
درست است اما نكته اينجاست كه حاكميت سياسي ايران هنوز زبان مناسبي براي برقراري گفتوگو با بخش ناديده انگاشته شده جامعه تدارك نديده است. حاكميت همواره نيروهاي خود را ديده و مطالبات آنها را مورد توجه قرار داده است. كمتر احساس نياز كرده كه با نيروهاي اجتماعي كه در برابر او ايستاده صحبت كند. متاسفانه بيشتر با زبان رويكردهاي سلبي، خشونت و... با مردم صحبت شده است. به نظرم وقت آن رسيده كه قدرت سياسي ايران با توجه به رخدادهاي منطقهاي به خصوص حوادث سوريه، به خاطر امنيت ملي و حفظ دستاوردهاي بزرگ كشور، زبان ديگري را تجربه كند كه تا به امروز تجربه نكرده است. بارها زبان رويكردهاي سلبي و محدوديت تجربه شده اما فكر ميكنم اگر سيستم زبان ديگري را تجربه كند دستاوردهاي بيشتري را كسب ميكند. همچنين ارزشهاي درستي كه حاكميت بر حفظ آنها اصرار دارد، خون داده و شهيد داده جايگاه برجستهتري در ميان ايرانيان پيدا ميكنند. وگرنه اين ارزشها به شكل متفاوتي در اذهان بخشي از مردم منعكس ميشوند. به خصوص اينكه امپراطورهاي دروغ و رسانههاي غربي اجازه نخواهند داد ما در يك فضاي سالم رسانهاي به حيات اجتماعيمان ادامه دهيم. براي دگرگون كردن فضا، نيازمند زبان ديگري هستيم كه با زبان محدودسازي، رويكردهاي سلبي و... متفاوت است. زباني كه مطالبات اقشار مختلف ايراني را ميشناسد و براي تحقق بيشتر مطالبات مردم تلاش ميكند. ما امروز بيشتر از هر زماني به يك چنين زباني نياز داريم، چراكه شايد فردا دير باشد...
به نظرم وقت آن رسیده که قدرت سیاسی ایران باتوجه به رخدادهای منطقهای به خصوص حوادث سوریه، به خاطر امنیت ملی و حفظ دستاوردهای بزرگ کشور، زبان دیگری را تجربه کند که تا به امروز تجربه نکرده است
از منظر حاکمیت، امنیت ملی در راس اولویتها قرار دارد،اما برای جامعه رفاه، خروج از بحران اقتصادی، خروج از تورم دو رقمی و... اولویت بیشتری دارد. این به این معنا نیست که حاکمیت نمیداند مردم چه میخواهند، بلکه سخن در این است که نمیتواند مطالبات مردم را اجابت کند
همین که ضرورت اجماع نخبگانی احساس میشود اما کنشگران ایرانی چه در عرصه پوزیسیون و اپوزیسیون به این اجماع تن نمیدهند، نشاندهنده نابسامان بودن خرد قومی ما در هر دو سوی حاکمیتی و اپوزیسیونی است
دیروز خبری درباره تعویق قانون حجاب و عفاف توسط شورای عالی امنیت منتشر شد که حقیقتا باعث خوشحالی همه دلسوزان شد. متاسفانه اما در ادامه این خبر تکذیب شد! معتقدم شورای امنیت ملی باید به این ضرورتها توجه داشته باشد
نه ایران را باید با سوریه مقایسه کنیم و نه اینکه خیالمان راحت باشد که با سوریه شرایط کاملا متفاوتی داریم. تجربه حکومت بشار اسد نشان داد که آرا، افکار و احساسات عمومی تا چه اندازه میتوانند در سرنوشت ساختارها و سیستمها نقش داشته باشند
سوي ديگر سكه ،روشنفکران و نخبگان قرار دارند. آنها هم باید مراقب فضای خاص اجتماعی کشور باشند. نباید دایما بر آتش شکافهای اجتماعی و از بین رفتن انسجام ملی بدمیم و شکاف میان ملت و حاکمیت را افزایش دهیم