شبنم كهنچي
همان دوراني كه اميركبير در ايران تلاش ميكرد قانون شكنجه را از ميان بردارد (50-1849) فئودور داستايفسكي وارد اردوگاه كار اجباري اومسك شد. اميركبير يك سال بعد توانست آييننامهاي به حاكمان مناطق ارسال كند: «شكنجه كردن متهمان و جزاي بيتناسب افراد گناهكار ممنوع است. همچنين در صورت محرز شدن جرم مقصران و مجرمان، طبق احكام شرع و عرف مجازات اعمال شود.» چهار سال بعد كه داستايفسكي آزاد شد، اميركبير زنده نبود. روزهاي سرد سال 1852 هنگامي كه داستايفسكي در سرماي سخت با گرسنگي طاقتفرسا و خستگي، آجر ميساخت، ساختمانها را تخريب ميكرد و در كارگاه ريختهگري كار ميكرد، اميركبير در حمام فين كاشان به قتل رسيد. ركود و انحطاطي كه پس از قتل اميركبير گريبان ايران را گرفت، چند دهه ادامه يافت. بسياري از اصلاحات اميركبير متوقف شد يا به كندي پيش رفت. همان دوراني كه داستايفسكي پس از آزادي شروع به درخشيدن در جهان ادبيات كرد و مهمترين آثارش را نوشت. فردا دويستوسومين زادروز داستايفسكي است. به اين مناسبت زندگي ادبي او را مرور كردهايم.
با چه كساني زيست؟ با چه كساني مرد؟
داستايفسكي 11 نوامبر سال 1821 به دنيا آمد. سالي كه ناپلئون بناپارت از دنيا رفت و نويسندگان و شاعراني مانند گوستاو فلوبر و شارل بودلر به دنيا آمدند. يك ماه پيش از آنكه داستايفسكي در فوريه سال 1881 در 51 سالگي از دنيا برود، جورج اليوت جهان را ترك كرده بود؛ دو نويسنده كه با ديدگاههاي رئاليستي و روانشناختي مينوشتند؛ اما هر پاياني را آغازي است؛ در سه سال بعد از مرگ داستايفسكي، جيمز جويس، ويرجينيا وولف و كافكا پا به اين دنيا گذاشتند و چند دهه بعد، تعدادي از مهمترين آثار ادبيات مدرن جهان را خلق كنند و مسير ادبيات را تغيير دهند. داستايفسكي همدوره نويسندگاني مانند ايوان تورگنيف، نويسنده رمان «پدران و پسران» بود. همچنين همدوره لئو تولستوي، خالق دو برجسته «جنگ و صلح» و «آنا كارنينا» و البته نيكلاي گوگول، نويسنده داستان درخشان «شنل» و ايوان گنچاروف، نويسنده رمان «ابلوموف». در اروپاي آن دوران نيز ويكتور هوگو، نويسنده فرانسوي رمانهاي «بينوايان» و «گوژپشت نتردام» زندگي ميكرد؛ همچنين چارلز ديكنز، نويسنده انگليسي آثاري مثل «اليور تويست»، «ديويد كاپرفيلد» و «آرزوهاي بزرگ» و گوستاو فلوبر فرانسوي كه «مادام بوواري» را خلق كرد. از نويسندگان ايراني دوران زندگي داستايفسكي
-نويسندگان و شاعران قرن نوزدهم معادل قرن سيزدهم- ميتوان به كساني مانند قاآني شيرازي، از بزرگترين قصيدهسرايان دوره قاجار، فتحعلي خان صبا، شاعر، ميرزا غلامرضا اصفهاني، شاعر، رضاقلي خان هدايت، مورخ، نويسنده و اديب دوره قاجار و ميرزا حبيب اصفهاني مترجم، روزنامهنگار و از پيشگامان ترجمه آثار غربي به فارسي، ازجمله ترجمه «سرگذشت حاجي باباي اصفهاني» اشاره كرد.
ادبيات ايران در زمانه داستايفسكي
نگاهي به اسامي نويسندگان و شاعران ايراني همدوره با داستايفسكي وضعيت ادبيات ايران را در قرن 19 يا همان قرن 13 شمسي نشان ميدهد. ادباي ايراني در آن دوره درگير تغيير و تحولات مهمي بودند. از جمله دگرگونيهاي ادبي ايران در زمان زندگي داستايفسكي و نويسندگاني مانند گوگول و گوستاو فلوبر و ديكنز، بازگشت به سبك خراساني با الهام از شاعراني چون فردوسي، سعدي و حافظ، تاثيرپذيري آهسته از غرب، فاصله نثر متكلف دوره صفويه به سمت سادگي و رواني و آغاز نمايشنامهنويسي به سبك غربي اشاره كرد كه ميرزافتحعلي آخوندزاده از پيشگامان اين عرصه بود. گفته ميشود قصه اميرارسلان نامدار كه داستاني عاميانه و در ابتدا شفاهي بوده در اين دوران سينه به سينه ميچرخيده. در اين زمان طبعا ايرانيها داستايفسكي را نميشناختند؛ چراكه اولين ترجمه از آثار او در ايران به دهههاي 30-1320 برميگردد. زماني كه حدود 60 سال از مرگ داستايفسكي گذشته بود. اين نويسنده با رمان «آزردگان» وارد ايران شد و مشفق همداني آن را از زبان فرانسه به فارسي برگرداند. ازجمله كساني كه ترجمههايشان از داستايفسكي در ايران شهرت دارد، ميتوان سروش حبيبي را نام برد.
ادبيات امريكا در زمانه داستايفسكي
دوران زندگي داستايفسكي در امريكا، دوراني درحال گذار بود. ادبيات امريكا در حال حركت به سمت بلوغ بود. در اين مسير نويسندگان امريكايي به دنبال انتقال تجربيات و دغدغههاي خود در آثارشان بودند و مضامين و سبكهاي جديدي را به وجود آوردند. ازجمله ويژگيهاي تحولات ادبيات در اين دوران (قرن نوزدهم) ميتوان به اين موارد اشاره كرد: شكلگيري رمانتيسم امريكايي كه در اين دوران به اوج خود رسيده بود. از جمله نويسندگان رمانتيسم اين دوره ميتوان به ناتانيل هاثورن و هرمان ملويل اشاره كرد. «موبيديك» اثر مشهور هرمان ملويل سال 1851 منتشر شد. وقتي داستايفسكي هنوز در اردوگاه اجباري كار ميكرد. ظهور مكتب ترانسندنتاليسم يا تعاليگرايي كه در اعتراض به وضعيت رايج فرهنگ و جامعه امريكا شكل گرفت و از مشهورترين نويسندگان اين مكتب ميتوان به رالف والدو امرسون و هنري ديويد ثورو اشاره كرد كه با تاكيد بر قدرت عقل و وجدان فردي، به دنبال تعالي انسان بودند. توجه به مسائل اجتماعي، ازجمله بردهداري، حقوق زنان و نابرابري اجتماعي و گسترش ادبيات غرب وحشي با پيشروي مهاجران به سمت غرب امريكا شكل گرفت.
ازجمله نويسندگان مهم امريكايي اين دوران ميتوان به ناتانيل هاثورن، خالق رمان «داغ ننگ» كه با ترجمه سيمين دانشور در سال ۱۳۳۳ از انتشارات فرانكلين به چاپ رسيد، هرمان ملويل، نويسنده رمان «موبي ديك» يكي از شاهكارهاي ادبيات امريكا و نمادي از مبارزه انسان با طبيعت و سرنوشت، ادگار آلن پو، خالق داستانهاي كوتاه ترسناك و معمايي، هنري ديويد ثورو، نويسنده «والدن» كه تجربيات خود از زندگي در طبيعت و تفكراتش درباره سادگي، فردگرايي و مقاومت مدني را در اين كتاب بيان كرده، هريت بيچر استو، نويسنده «كلبه عمو تام» كه با به تصوير كشيدن ظلم و ستم بردهداري، تاثير زيادي بر جنبش لغو بردهداري در امريكا گذاشت اشاره كرد. بهطور خلاصه ميتوان گفت در دوراني كه داستايفسكي و ديگر نويسندگان روس گرفتار مسائل اخلاقي، روان انسان و تضادهاي اجتماعي در روسيه بودند، نويسندگان امريكايي به شكلگيري هويت ملي، فردگرايي و عدالت اجتماعي توجه داشتند.
ادبيات اروپا در زمانه داستايفسكي
دوران زيست داستايفسكي، دوران مهمي در ادبيات اروپا بود، دوراني كه مسير ادبيات را تغيير داد. در اين دوره كه عصري طلايي در ادبيات اروپا محسوب ميشود، شاهد بروز سبكهاي مهم و آثاري ماندگار در ادبيات اروپا بوديم.
همانطور كه در امريكا نويسندگان در مكتب رمانتيسم خود را به چالش ميكشيدند، نويسندگان اروپايي مانند ويكتور هوگو و لرد بايرون نيز در انگلستان آثاري پرشور و هيجان با مضامين عاشقانه، حماسي و تراژيك خلق ميكردند. در مقابل، برخي ديگر از نويسندگان در واكنش به رمانتيسم به سبك رئاليسم روي آوردند و مشغول به تصوير كشيدن واقعيتهاي زندگي روزمره و مشكلات اجتماعي شدند. آنها با دقت و جزيينگري به توصيف شخصيتها، محيط و روابط اجتماعي ميپرداختند. از بزرگترين نويسندگان رئاليست اين دوره ميتوان به بالزاك، فلوبر و چارلز ديكنز اشاره كرد. در كنار آنها، نسخه افراطي رئاليسم را، اميل زولا نمايندگي كرد؛ ناتوراليسم. هنگامي كه زولا به دنيا آمد، داستايفسكي 19 ساله بود و هنگامي كه داستايفسكي درگذشت، زولا 41 سال داشت. او اولين رمان خود را سال 1867 نوشت هنگامي كه داستايفسكي در 46 سالگي، قمارباز را منتشر كرد. طي چهارده سال بعد، يعني تا زمان مرگ داستايفسكي، زولا در كنار داستانهاي كوتاه و كارهاي پراكنده مشغول نوشتن مجموعه «روگن ماكار» در بيست جلد شد و اولين جلد آن را 10 سال پيش از مرگ داستايفسكي منتشر كرد: «دارايي خانواده روگن» 1871. زولا در زمان داستايفسكي 9 جلد اين مجموعه را منتشر كرد. «ژرمينال» يكي از مشهورترين آثار زولا سيزدهمين جلد روگن ماكار است. ازجمله مشهورترين نويسندگان همدوره داستايفسكي در اروپا ميتوان به ويكتور هوگو، چارلز ديكنز، دو بالزاك، خالق مجموعه رمانهاي «كمدي انساني» كه به تصوير جامعه فرانسه در قرن نوزدهم ميپردازد، گوستاو فلوبر، جرج اليوت، توماس هاردي، نويسنده انگليسي خالق رمان «تس از خانواده دوربرويل» اشاره كرد. رابطه ميان ادبيات روسيه و اروپا در دوران زندگي داستايفسكي، رابطهاي متقابل و اثرگذار بود. اروپا در اين دوران شاهد ظهور آثار ماندگار و نويسندگان بزرگي بود كه در سبكهاي مختلف جهاني داستاني خلق ميكردند.
مرد زيرزميني و سفر به مركز زمين
«يادداشتهاي زيرزميني» يكي از آثار مهم و محبوب داستايفسكي است كه سال 1864 منتشر شد. داستايفسكي اين اثر را در دو شماره در نشريهاي كه برادرش سردبيرش بود، منتشر كرد. جوزف فرانك در كتاب «درسگفتارهايي درباره داستايفسكي» كه به تازگي با ترجمه مهران صفوي روانه بازار شده درباره اين اثر داستايفسكي نوشته: «يادداشتهاي زيرزميني شاهكاري كوچك، دشوار، تا حدي مبهم، ظريف و مغلق است كه اكنون شهرت بسيار زيادي پيدا كرده است. مرد زيرزميني در فرهنگ مدرن به فيگور نمادين طغيان عليه خرد بدل شده و بازنمودي از توانمنديهاي زشت و نفرتانگيز و در عين حال، عظيم و باشكوه (بنا به ديدگاه خواننده) روانانسان بوده است. او مظهر ميل بيرحمانه زدودن واز ميان برداشتن تمام آداب و عادات و رياكاريهاي برخاسته از اگو يا همان من ِ انسان است، حقيقت هولناكي كه گرچه تلاشهاي بسياري در راه پنهان كردنش انجام ميشود، فقط و فقط به نيازهاي آن مربوط ميشود و بس. مرد زيرزميني در قطعهاي كه بسيار معروف شده، به ليزا... ميگويد كه اگر قرار باشد دنيا خراب شود، ولي من چايم را بخورم، ميگويم به درك». جمله مورد اشاره جوزف فرانك در كتاب «يادداشتهاي زيرزميني» با ترجمه علي مصفا اين است: «همه دنيا به درك واصل شود يا من چاي را ننوشم؟ من ميگويم بگذار دنيا به درك واصل شود اما من بايد هميشه چاي را بنوشم.» درحالي كه داستايفسكي با چنين جهان ذهني، چنين اثري را خلق و منتشر كرد، يكي ديگر از مهمترين آثاري كه در همين سال منتشر شد، «سفر به مركز زمين» نوشته ژول ورن بود؛ رماني علمي تخيلي كه داستان پروفسور ليدنبروك و برادرزادهاش اكسل را روايت ميكند كه به اعماق زمين سفر ميكنند و با دنيايي شگفتانگيز و موجودات عجيب و غريب روبهرو ميشوند.
مكافات داستايفسكي براي جنايت و مكافات
رمان «جنايت و مكافات» سال 1866 منتشر شد. داستايفسكي براي نوشتن اين رمان، مكافات زيادي كشيد. هم براي انتخاب راوي كه اول شخص باشد يا سوم شخص و انتخاب طرح از بين چهار طرحي كه براي نوشتن اين رمان درنظر گرفته بود... هم تحت فشار با انتشاراتي براي تمام كردن رمان «قمارباز» هم درگير كمك به خانواده برادرش كه پس از فوت برادرش تنها مانده بودند. او ابتدا اين رمان را در دوازده قسمت (هر ماه يك قسمت) در طول سال 1866 در يك نشريه منتشر كرد و پس از آن در قالب كتاب به چاپ رساند. داستايفسكي هنگامي اين رمان را نوشت كه 10 سال بود از تبعيد به سيبري بازگشته بود. جنايت و مكافات را به عنوان بزرگترين رمان داستايفسكي و يكي از مشهورترين و مهمترين آثار ادبي جهان ميشناسند. جوزف فرانك، ميگويد لئونيد گروسمان، منتقد و نويسنده مقاله مهمي درباره «بالزاك و داستايفسكي» نوشته و درباره رمان بابا گوريو و جنايت و مكافات بحث كرده است. اين مقاله كه در سال 1973 در قالب كتاب منتشر شده است به شباهتها و ارتباطي كه اين دو رمان با يكديگر دارند اشاره ميكند، «مانند تشابه ساختاري در نامهاي كه راسكولنيكوف از مادرش دريافت ميكند، نامهاي كه از فقر و نداري خانواده او و وضع مصيبتبار خواهر پرده برميدارد... دقيقا چنين موردي در رمان بالزاك هم اتفاق ميافتد، نامهاي درباره خواهران راستينياك (در باباگوريو) كه براي رفتار او موتيفي نوعدوستانه فراهم ميآورد... به اين ترتيب، ميل شخصي راستينياك به قدرت- آنچه ميتوان موتيف ناپلئوني ناميدش، موتيفي كه در جنايت و مكافات هم هست- بعدي اخلاقي و درنتيجه پيچيدگي بيشتري پيدا ميكند... در واقع فرق اصلي بين جنايت و مكافات و رمانهاي استاندال و بالزاك همينجاست كه تصوير ناپلئوني را به مضمون اراده قدرت شخصي انسان پيوند ميدهند.» بالزاك، رمان «باباگوريو» را در سال ۱۸۳۴ طي چهل روز نوشت و نخستينبار در مجله پاريس منتشر كرد. سال بعد يعني ۱۸۳۵ اين رمان به صورت كتاب منتشر شد. يعني زماني كه داستايفسكي نوجواني 13 ساله بود. جالب است بدانيد همزمان با انتشار جنايت و مكافات در نشريه روسي، رمان جنگ و صلح نوشته تولستوي نيز در همان نشريه منتشر ميشد. داستايفسكي در نامهاي به يكي از دوستانش (استراخف) در سال 1871، جنگ و صلح را «آخرين حرف ادبيات زمينداران و در عين حال درخشانترين آن» توصيف كرد. او تولستوي را «تاريخانگار اشرافيت، يا به عبارت بهتر، نخبگان فرهنگي آن» توصيف ميكند و ميگويد: «عينيتگرايي و واقعگرايي جذابيت فوقالعادهاي به تمام صحنهها ميبخشد و در كنار افراد بااستعداد، شرافتمند و وظيفهشناس، او رذيلت اراذل و اوباش بيارزش و احمقهاي زيادي را افشا ميكند.» داستايفسكي چند سال بعد نوشت: «اعتقاد راسخ من اين است كه يك نويسنده داستان بايد عميقترين دانش را داشته باشد- نه تنها از جنبه شاعرانه هنر خود، بلكه از واقعيتي كه با آن سر و كار دارد، چه در زمينه تاريخي و چه در زمينه معاصر. در اينجا (روسيه) تا آنجا كه من ميبينم، فقط يك نويسنده در اين امر برتري دارد؛ كنت لئو تولستوي.»
آخرين شاهكار و ديگران
يك سال پيش از آنكه داستايفسكي از دنيا برود، سال مهمي در تاريخ ادبيات جهان بود؛ 1880. داستايفسكي، رمان «برادران كارامازوف» را منتشر كرد. آن سال رمان «بن هور» نوشته لو والاس نيز منتشر شد. همچنين «پرتره يك بانو» نوشته هنري جيمز كه ابتدا به صورت پاورقي منتشر شده بود در قالب كتاب به چاپ رسيد. صحبت كردن از آثار و ادبيات جهان همزمان يا در دوره زندگي داستايفسكي نشاندهنده تفاوت جهان ِ فكري اين نويسنده و همتايان روسياش با ديگران است. داستايفسكي گذشته از نوشتههايش، يكي از پرفراز و نشيبترين زندگيها را در ميان تمام رماننويسان تاريخ داشته است. او يك معتاد به قمار و يك صرعي بود كه اغلب در آستانه ويراني مالي و جسمي قرار داشت. داستايفسكي در جواني به عنوان يك انقلابي سوسياليست محاكمه شد و درست هنگام اجراي حكم اعدام به همراه دو نفر ديگر جان سالم به در برد و بعد به اردوگاه كار اجباري در سيبري تبعيد شد. با اين حال، در پايان زندگياش، براي صرف شام با خانواده تزار دعوت ميشد و به عنوان يك پيامبر ملي مورد ستايش قرار ميگرفت. داستايوفسكي تاثير عميقي بر ادبيات، روانشناسي و فلسفه در جهان ادبيات داشته است. فريدريش نيچه درباره داستايفسكي گفته او «تنها روانشناسي است كه من چيزي براي يادگيري از او دارم.» ميتوان گفت اين نويسنده اگزيستانسياليسم را با انتشار رمان «يادداشتهاي زيرزميني» پايهگذاري كرد و بهشدت بر كامو، كافكا و سارتر تاثير گذاشت.
او تاريكي و كشمكش دروني انسان را به نمايش ميگذارد، پيچيدگيهاي يك انتخاب اخلاقي معمولي را. داستايفسكي اغلب به موضوعات پيچيدهاي مانند هدف و معناي زندگي، جستوجوي معنا، ماهيت اراده آزاد، وجود خدا، دين، ماهيت شر، رنج و اخلاق ميپردازد و ما را وادار ميكند تا در مورد باورها و فلسفههاي خود تأمل كنيم.
ازسوي ديگر او بهطور انتقادي به بررسي مسائل اجتماعي و سياسي زمان خود در روسيه، از جمله فقر، ايدئولوژيهاي راديكال، خطرات تفكر گروهي و مبارزه طبقاتي ميپردازد و به وضوح با نظام رعيتداري مخالفت ميكند. شخصيتهاي داستايفسكي خوب يا بد نيستند. آنها واقعي، قابل ارتباط، چند بعدي، داراي نقص و عميقا انساني هستند. از جمله مهمترين آثار اين نويسنده عبارتند از: جنايت و مكافات، برادران كارامازوف، ابله، يادداشتهاي زيرزمين، جنزدگان، قمارباز، بيچارگان، يادداشتهاي خانه مردگان، شبهاي روشن، همزاد، مردم فقير.
از بسياري از داستانهاي داستايفسكي براي ساخت فيلم اقتباس شده است كه برخي از تازهترين آنها عبارتند از: «همسايه من مارتيكا» (بيچارگان)، «همزاد» (همزاد)، «جاني واكر» (يادداشتهاي زيرزميني)، «پل خواب» (جنايت و مكافات) و «پسر انسان» (برادران كارامازوف).
* عنوان مطلب برگرفته از نام كتاب فريدريش نيچه، فيلسوف قرن نوزدهم آلمان است.