پيروزي دونالد ترامپ در انتخابات 2024 امريكا را ميتوان به دلايل مختلفي ازجمله بازگشت به شعارهاي مليگرايانه و تاكيد بر منافع داخلي امريكا نسبت داد. هرچند برخي ناظران بر اين باورند كه او با بهرهبرداري و فرصتسازي از نارضايتي عمومي و سياستهاي شكست خورده بايدن بالاخص در حوزه اقتصادي توانست اكثريت آرا را به خود اختصاص دهد. بازگشت ترامپ فارغ از نتايج داخلي، در عرصه جهاني نيز پيامدهايي را به دنبال دارد؛ بالاخص در شرايطي كه جهان درگير جنگهاي خاورميانه و اوكراين است.از همين رو از ساعات ابتدايي اعلام پيروزياش، تحليلگران تلاش داشتند تا از زواياي مختلف رويكرد و استراتژي احتمالي ترامپ در ارتباط با تحولات جهاني و بهطور مشخص در باب فعل و انفعالها در خاورميانه، ايران و جنگ در اوكراين را واكاوي كنند. به باور بسياري از تحليلگران ترامپ در دومين دوره رياستش در ارتباط با خاورميانه ميدان را براي يكه تازي اسراييل در غزه و لبنان هموار كرده و در ارتباط با ايران نيز ممكن است با توسل دوباره به كمپين فشار حداكثري تلاش كرده تا با تحت فشار قرار دادن تهران زمينه را براي توافق هموار كند.در همين راستا روزنامه اعتماد در گفتوگو با كارشناسان تلاش كرده ضمن بررسي دلايل داخلي بازگشت دونالد ترامپ به كاخ سفيد به پيامدهاي حضور دوباره او به قدرت براي خاورميانه و ايران بپردازد.اكثر تحليلگران در يك مورد اتفاقنظر دارند، از منظر آنها بازگشت ترامپ به كاخ سفيد شايد در ميانمدت يا بلندمدت بتواند زمينه ساز كاهش تنشها ميان تهران و واشنگتن در سطحي وسيعتر در خاورميانه شود، اما معادلات امنيتي منطقه را براي ايران پيچيدهتر خواهد كرد.
طهمورث غلامي: رويكرد بايدن زمينهساز شكست هريس شد
در باب چرايي عدم تطابق نتايج انتخابات امريكا با آنچه در نظرسنجيها آمده بايد گفت كه از سال 2016 به بعد نظرسنجيها نشان دادند، نميتوانند براي پيشبيني نتايج انتخابات قابل استناد باشند. در باب چرايياش نيز بايد گفت كه اين نظرسنجيها متاثر از فضا و جو سياسي هستند. در همين راستا بايد گفت كه هر نهاد يا بنگاهي كه نظرسنجي را انجام ميدهد در جهت منافع يك حزب خاص و به ضرر حزب مقابل فعاليت دارد. در ايالاتمتحده تا زماني كه دشمني به نام شوروي وجود داشت دو حزب حاكم به واسطه دشمن مشترك تقريبا همصدا بودند، اما بعد از فروپاشي شوروي هر حزب طرف ومقابل را به عنوان رقيب لحاظ كردند. به عبارتي ديگر دموكراتها معتقدند كه جمهوريخواهان فاشيست هستند و به دنبال ايجاد نظام ديكتاتوري قصد دارند ارزشهاي نظام امريكا را از بين ببرند. در مقابل جمهوريخواهان، دموكراتها را كمونيست خطاب ميكنند كه قصد دارند اقتصاد امريكا را از نظام سرمايهداري دور كرده و همچنين رويكردهاي ضد خانواده را دنبال كنند. نگاه اين دوقطبي جامعه امريكا را نيز تحت تاثير قرار داده و از همين رو شاهد هستيم در ميان دانشگاهها و رسانهها و نهادهاي نظرسنجي اين دو قطبي حاكم شده است در باب انجام نظرسنجيها لحاظ كردن اينكه كدام جامعه آماري را انتخاب ميكنيم و در چه مقطع زماني آمار سنجي را انجام ميدهيم با اهميت است. واقعيت اين است كه به باور من به نتايج نظرسنجيها به واسطه دلايلي كه در بالا بدانها اشاره شد، نميتوان اعتماد كرد و بالاخص آنكه نظرسنجيها در رسانههايي بازتاب دارد كه عمدتا دراختيار دموكراتهاست. رسانههايي كه به واسطه اهداف سياسي شان تلاش دارند تا واقعيت را به گونهاي متفاوت بازتاب دهند و به گونهاي وانمود كنند كه رقابتها نزديك است.
دلايل شكست دموكراتها
جامعه امريكا جامعهاي متنوع و متكثر است. در 2016 كه آقاي ترامپ در انتخابات پيروز شد، امريكاييها معتقد بودند كه اين اتفاق انحراف از سياست واقعي امريكاست. در آن بازه زماني تصور ميشد كه چنين انحرافي موقتي است و بعد از چهار سال با كنار رفتن ترامپ بار ديگر همهچيز به مسير اصلياش باز ميگردد. در سال 2020 ترامپ كنار رفت، اما انتخاب دوباره ترامپ نشان داد كه جامعه امريكا ويژگيهايي را در درون ترامپ مشاهده كرده كه دموكراتها تاكنون حداقل نخواستند آن را به رسميت بشناسند. اول اينكه براي جامعه امريكا موضوع مهاجرت اهميت زيادي دارد، چراكه معتقدند خيل مهاجران نظم و سامان سياسي در اين كشور را در هم ريخته است. موضوعي كه دموكراتها تلاش ميكردند آن را كم اهميت جلوه دهند. با اين همه وقتي افكار عمومي موج مهاجرت و بيخانماني بالاخص مهاجران امريكاي لاتين در شهرهاي امريكا و هرج و مرج حاصل از آن را ديدطبيعتا نگرانيهايش افزايش يافت. از منظري ديگر بايد گفت شهروندان امريكايي حملات اخير به ترامپ و همچنين تشكيل پروندههاي متعدد عليه او را نشان از حقانيتش ارزيابي كردند.با اينكه ترامپ ادبيات سياسي صريحي دارد و در سخنرانيها وموضعگيريهايش پايبند به اصول متعارف نيست، اما ظاهرا از منظر مردم امريكا به عنوان سياستمدار واقعي شناخته ميشود. در اين ميان دموكراتها تلاش كردند تا با فاشيسم خواندن رييسجمهوري جديد و تعريف پروندههاي قضايي متعدد به گونهاي او را از چشم امريكاييها بيندازند، اما ترامپ از تمامي اهرمهاي فشار به عنوان برگ برنده استفاده كرده و با تكيه بر آراي مردم توانست بار ديگر به كاخ سفيد راه يابد. در اين ميان عدم تمايل امريكاييها به دخالت در امور جهاني يا حمايت از ايده دخالت حداقلي نيز قابل تامل است. اين دقيقا همان موضوعي است كه ترامپ آن را مطرح كرد و گفت كه ايالات متحده تحت رهبرياش پليس جهاني نخواهد بود.او از بازگشت عظمت به امريكا ميگويد و اين همان شعاري است كه به ظاهر حاميان بسياري دارد. مقوله ديگري كه موجب شد تا سبد آراي ترامپ سنگينتر شود، تاكيد او بر مقولههايي چون تقويت اصالت و اهميت خانواده و باورهاي مذهبي در ميان جامعه امريكاست. دموكراتها با قانوني دانستن مباحثي همچون سقط جنين و به رسميت شناختن حقوق همجنس بازان نتوانستند آراي زيادي به دست آورند؛ همين گزاره نشان ميدهد كه جامعه امريكا آماده پذيرش چنين ايدههايي نيست. درنهايت اينكه اين جامعه همچنان ظرفيت پذيرش رييسجمهور زن را ندارد. بر اساس آراي به دست آمده؛ زنها و به ويژه رنگين پوستها به خانم هريس راي دادند. اما جامعه مردان بيشتر به سمت ترامپ گرايش داشتهاند. تا زماني كه اين گرايشهاي جنسيتي وجود دارد، امكان اينكه در امريكا يك زن بتواند رييسجمهور شود، وجود ندارد. حداقل دو دهه يا سه دهه ديگر زمان نياز است كه امريكاييها همچنانكه در 2008 پذيرفتند يك رييسجمهور سياهپوست داشته باشند، بپذيرند كه يك زن بر آنها حكومت كند.
سياست خارجي در اولويت امريكاييها قرار ندارد
مسائل سياست خارجي در انتخابات رياستجمهوري امريكا چندان تاثيرگذار نيست. در همين راستا ميتوان گفت تحولات جهاني شايد 4 تا 5 درصد آراي مردمان امريكايي را تحت تاثير قرار دهد، مگر اينكه ايالاتمتحده درگير جنگ باشد و هزينههاي اقتصادي و انساني حاصل از آن موجب شود تا جامعه امريكا در باب سياست خارجي بسيار حساس شود. به عنوان نمونه در سال 2008 جامعه امريكا حساس شد و به اين دليل كه ايالات متحده درگير جنگ عراق و افغانستان بود و هزينههاي انساني را بابت اين مداخله پرداخت ميكرد، اوباما نيز بر پايان جنگ تاكيد كرد و توانست پيروز شود. در 2024 نيز جنگ غزه و سياست خاورميانهاي امريكا مشخصا بر نگاه مسلمانان در ايالتهاي مسلمان نشين ازجمله ميشيگان تاثير گذاشت، چراكه به اعتقاد آنها دموكراتها به نوعي چك سفيد امضا دراختيار نتانياهو قرار داده و با اينكه ظاهرا از صلح و عدم تمايل به جنگ ميگفتند، در عمل به گونهاي رفتار كردند كه حداقل تا مدامي كه اهداف اسراييل در غزه و لبنان محقق شود، از جنگ حمايت خواهند كرد. اما واقعيتي كه وجود دارد، اين است كه اگر هريس در ميشيگان نيز پيروز ميشد همچنان در انتخابات شكست ميخورد و آراي اين ايالت نيز به پيروزي او كمك نميكرد.
حسين ربيعي: ترامپ و چشمانداز صلح در خاورميانه؛ توافق در كوتاهمدت ممكن نيست
شرايط ژئوپليتيكي خاورميانه و مناقشاتي كه در منطقه جريان داشت در دولت اول ترامپ متفاوت از امروز بود. از آن زمان تاكنون تقريبا چهار سال گذشته است. شرايط و شطرنج معادلات ژئوپليتيكي منطقه دچار تحولات معناداري شده است. تصور ميكنم بخشي از ادعاهايي كه در كمپين انتخاباتي ترامپ طي دو، سه ماهه منتهي به كارزار رياستجمهوري مطرح شده متاثر از فضاي انتخابات در اين كشور بوده است. البته كه ممكن است بخشي از آن صرفا انتقادي بر سياستهاي بايدن و همچنين با هدف جمعآوري راي مطرح شده باشد. به عبارتي ديگر فضاي احساساتي دوران انتخابات با فضاي عملياتي بعد از آن متفاوت است. مضاف بر آن حداقل دو ماه ديگر تا آغاز به كار رسمي دولت جديد و استقرار ترامپ در كاخ سفيد زمان باقي مانده است. در اين بازه زماني باقي مانده نيز اين احتمال وجود دارد كه تنشها ميان تهران و تلآويو افزايش يافته و شاهد رويارويي احتمالي فراگير باشيم. جمهوريخواهان به واسطه نزديكي خود به شركتهاي تسليحاتي بخشي از هزينههاي شان را از طريق اين شركتها تامين ميكنند. بنابراين بيميل نيستند كه دور تازهاي از تنشها را به راه انداخته و خود نيز مستقيما در آن حضور داشته باشند. از همين منظر ميتوان گفت كه اين جريان به دنبال تشديد درگيريها ست تا بتواند اين درآمدها را تامين كند. با اين همه فارغ از مولفههايي كه در بالا بدانها اشاره شد، نميتوان رويكردهاي دونالد ترامپ كه اتفاقا فردي غيرقابل پيشبيني نيز است را حداقل تا زماني كه رسما امور دولت را به دست ميگيرد، پيش بيني كرد.
توافق با ايران در كوتاهمدت دور از ذهن است؛ ايده ابراهيم ترامپ خيالپردازي است
فارغ از مقولههايي كه در بالا بدانها اشاره شد، تعامل شخصي ترامپ با بنيامين نتانياهو، نخستوزيري اسراييل و نيز همچنين با لحاظ كردن سياستهاي خاورميانه دولت اول نخست رييسجمهوري تازه ايالاتمتحده؛ بعيد به نظر ميرسد كه بتواند ايده توافق با ايران را بعد از خروج از برجام پيگيري كند، چراكه شرايط در ايران نيز متاثر از تحولات و فعل و انفعالهاي منطقه است. از همين رو فارغ از ادعاهاي ترامپ در باب دستيابي به توافقي سريع با ايران، بعيد است چنين ايدهاي به سرعت محقق شود، چراكه برقراري چنين توافقي منوط به تغييراتي در معادلات كنوني منطقه است كه فعلا چشمانداز روشني برايش متصور نيست. ترامپ حتي نميتواند زمينه را براي گسترش طرح ابراهيم و فرآيند عاديسازي روابط اسراييل با ساير كشورهاي عربي هموار كند، چراكه بعد از حمله هفتم اكتبر حماس و روياروييهاي يكساله در غزه و لبنان، رهبران عرب تحت تاثير افكار عمومي قرار دارند. لذا اعراب منطقه حداقل رهبران پادشاهيهاي خليجفارس به آساني نميتوانند مانند 2020 پيمان ابراهيم را يكي پس از ديگري منعقد كنند. بنابراين تصور ميكنم ترامپ درخصوص دو توافق يكي با ايران و ديگري پيمان ابراهيم كه به ابزار تبليغاتي او در انتخابات بدل شده بود، اظهاراتي بسيار خوشبينانه و خيالپردازانه را مطرح كرده است. دستيابي به صلح در هردو مقوله با آن سرعتي كه او مدعي شده به سادگي امكانپذير نيست. خيلي بعيد است كه بتواند حداقل در يك يا دو سال اول دولت خود در اين زمينه دستاوردي داشته باشد.
ترامپ قادر به مهار اسراييل نيست
در صورت رويارويي تهران و تلآويو، ايالاتمتحده هرگز پشت اسراييل را به نفع تهران يا هر بازيگر ديگري خالي نخواهد كرد. از همين رو در صورت هرگونه رويارويي ميان تهران و تلآويو، ايالاتمتحده فارغ از اينكه چه كسي در كاخ سفيد باشد، كنار تلآويو قرار خواهد گرفت. اين گزاره در چارچوب سياستهاي كلي امريكا در راستاي سياستهاي خاورميانه اين كشور تعريف شده است. حال در اين ميان شايد بتوان به تلاشهاي احتمالي ايالاتمتحده جهت مهار سياستهاي نتانياهو و كاهش تنشها در منطقه اشاره كرد؛ چنين فرضيهاي قابل قبول است، اما به معناي عدم حمايت از اسراييل در صورت رويارويي نيست.
در طول يك سال گذشته كه فشارهاي بيشتري از سوي امريكا بر تلآويو تحميل شده گاها ضربالاجلهايي نيز براي تلآويو تعيين ميشد؛ اما شاهد بوديم كه نتانياهو به اين فشارها و ضربالاجلها توجهي نداشته است. واشنگتن فارغ از اعتراضاتي كه در دانشگاههاي امريكا و در ميان جامعه مسلمان اين كشور به راه افتاد، نتوانست تلآويو را مهار كند، يعني در اين مسير گامي برنداشت. از همين رو نمي توان با استناد به عدم تمايل ترامپ به جنگطلبي به راحتي گفت كه بازگشت او به معناي بازگشت صلح است، اين گزاره محقق ميشود مشروط برآنكه منافع اسراييل نيز اجرايي شود. طي يك سال گذشته بارها درخصوص توافق آتش بس در غزه و لبنان مذاكراتي برگزار شده، اما به واسطه آنكه شروط اسراييل چون آزادي همه اسرا و خلع سلاح مقاومت مورد پذيرش قرار نگرفته، نتيجهاي نيز حاصل نشده است. ترامپ نيز احتمالا نميتواند اسراييل را به پذيرش آتش بس وادار كند. بنابراين به اعتقاد من مساله آتش بس بيش از آنكه به ترامپ ارتباط داشته باشد به دستاوردهايي مرتبط است كه تلآويو از يك پيمان صلح انتظار دارد. آن دستاوردها البته زيادهخواهانه است و بعيد است كه مقاومت تن به آنها بدهد.
پادشاهيهاي خليجفارس؛ از توافق ابراهيم تا بازاري براي سرمايهگذاران امريكايي
رويكرد ترامپ در خصوص پادشاهيهاي عرب حاشيه خليج فارس و بالاخص عربستان همان رويكردي خواهد بود كه در 2017 دنبال ميكرد. طي سفري كه او به رياض داشت بيش از 400 ميليارد دلار قرارداد نظامي امضا كرد كه سود بسياري براي امريكا داشت. اساسا ترامپ به اين دليل كه به لحاظ شخصيتي تاجر مسلك است در تعاملات خود با بازيگران سود متقابل را به عنوان يكي از اصول اقتصاد و تجارت در اصل قرار ميدهد. لذا از منظر او منطقه بازار خوبي براي كالاهاي تسليحاتي ايالاتمتحده خواهد بود. بنابراين همان رويكرد پيشين خود را پيگيري خواهد كرد ضمن اينكه تلاش ميكند تا پادشاهيهاي خليجفارس را به افزايش مناسبات تجاري ترغيب كند. از منظري ديگر بايد گفت كه حمايت ايالاتمتحده از اسراييل ميتواند زمينه را براي تلاشهاي واشنگتن جهت گسترش ايده عاديسازي روابط با كشورهاي عرب حاشيه خليجفارس هموار كند. ترامپ با توجه به پيمان صلح ابراهيم كه در دولت اول خود تلاش كرد و آنها را به امضا رساند و زمينه را براي عاديسازي روابط اسراييل و چند كشور عربي چون امارات، بحرين، سودان و مراكش هموار كرد احتمالا تمايل دارد از كشورهاي منطقه پشتيباني كند تا بتواند مسيري كه پيش از اين طراحي كرده بود را تا انتها پيش ببرد. چه بسا تمايل داشته باشد در دولت دوم خود نيز عربستان و كشورهاي ديگر منطقه را به سمت عاديسازي تشويق و حتي در مراحل بعدي آن را عملياتي كند. اما اينكه اعراب حاشيه خليج فارس انتظار چه رويكردي را دارند من تصور ميكنم كه اين كشورها از مدتها قبل سياستگذاريهاي خود را در راستاي ورود به فضاي منطقه و جهان انجام دادهاند تا بتوانند در ابعاد اقتصادي و تجاري نقشآفريني كنند. جز مساله اسراييل و اعراب و فلسطينيان كه البته طي سالهاي اخير به نظر ميرسد اين معضل از نگاه آنها كمرنگتر شده انتظار ميرود كه در دولت دوم ترامپ اين كشورها بتوانند بيش از پيش وارد بازار ايالاتمتحده شوند و سرمايهگذاران خارجي و بالاخص امريكايي را وارد منطقه كنند.پادشاهيهاي خليجفارس احتمالا به دنبال شراكت و تجارت بيشتر با ايالاتمتحده هستند و طبيعتا انتظار دارند كه ترامپ بتواند هم در ايالات متحده و نيز در ساير نقاط جهان مسير ورود اين كشورها به تجارت جهاني را هموار كند.
امير علي ابوالفتح : چشمانداز تنشزدايي ميان تهران و واشنگتن در ميانمدت محتمل نيست؛ تهران براي هر سناريويي آماده باشد
تجارب تلخ به دست آمده در روابط ايران و دولت اول ترامپ در ايالاتمتحده همچنان در گوشه ذهن اغلب تحليلگران داخلي و نيز كارشناسان خارجي وجود دارد. حال فارغ از پيشينه تلخ ميان تهران و و اشنگتن ميتوان به تغيير رويكردهاي رييس تازه كاخ سفيد نسبت به ايران اميدوار بود يا خير، همچنان جاي سوال است. در اين زمينه متغيرهاي مهمي را بايد درنظر گرفت. اولا در بازه زماني باقي مانده تا استقرار دونالد ترامپ در كاخ سفيد دولت همچنان دراختيار بايدن قرار دارد، ترامپ رييسجمهور منتخب اما عملا تا آن زمان يعني اول بهمن و برابر با اول ژانويه هيچ اقدامي را به صورت رسمي و در جايگاه رييسجمهور نميتواند انجام دهد. ذيل اين متغير براي جمهوري اسلامي ايران نيز مانند هر كشور ديگري اظهارنظر مقامات اين بازيگر به تنهايي حايز اهميت نيست، بلكه عملكرد واشنگتن است كه ميزان اهميت و درستي مواضع اين كشور را نشان ميدهد. لذا تا اول ژانويه ترامپ اقدام ويژهاي در قبال ايران صورت نخواهد داد. البته ممكن است در سخنرانيهاي غيررسمي و شبكههاي اجتماعي موضعگيريهايي داشته باشد، اما در جايگاه رسمي رييسجمهوري خير. متغير دومي كه در اين راستا اهميت دارد، چينش تيم سياست خارجي و سياست امنيتي دولت ترامپ است. بعد از انتشار گزينههاي احتمالي كه قرار است عهدهدار پستهايي چون وزارت خارجه يا وزارت دفاع باشند، استراتژي احتمالي ترامپ شفافتر خواهد شد. اينكه وزير امور خارجه، وزير دفاع، رييس جامعه اطلاعاتي، رييس سيا، مشاور امنيتي و تمامي چهرههايي كه در حوزه سياست خارجي و ديپلماسي و سياست امنيتي قرار است فعال باشند و پيشتر از فيلتر سنا بگذرند، تعيينكننده است. پس از گذشت اين بازه زماني و تعيين اعضاي كابينه ميتوان پيشبيني كرد رويكرد دولت دوم ترامپ در قبال ايران تابع چه سياستهايي است. آيا قصد دارد همچنان رويكرد دولت اول خود در 2017 در مواجهه با تهران را ادامه دهد يا قائل به تغييري در تجارب گذشته در اين زمينه خواهد بود. در مراحل بعدي با لحاظ كردن اين پيشفرض ميتوان پيشبيني كرد كه در آينده شاهد تحولات محسوسي خواهيم بود يا خير. اساسا آيا اميدي به بهبود شرايط يا ادامه مديريت تنش وجود دارد يا نه؟ آيا قرار است شرايط به مراتب براي ايران با پيروزي ترامپ دشوارتر شود؟ آيا در دولت دوم ترامپ با شروط بيشتر و خط و نشانهاي جديدي روبهرو خواهيم بود؟ اين سوالات را فعلا نميتوان پاسخ داد. به اعتقاد من آنچه اكنون به آن نياز داريم، اين است كه ضمن لحاظ كردن سياستهاي دولت اول ترامپ طي سالهاي 2017 تا سال 2021 بايد شتاب زده عمل نكرده و در اين خصوص هيچ واكنش خاصي اعم از سلبي و ايجابي، مثبت و منفي نداشته باشيم.
ايران براي هر سناريويي آماده باشد
در اين ميان بايد گفت ايران بايد آماده هر سناريويي باشد. از همين رو تا جايي كه امكان دارد بايد آسيبپذيري اقتصاد در برابر تشديد تحريمها و كمپين فشار حداكثري را كاهش داد. اين فرصت بزرگي است كه مقامهاي رسمي كشورمان در حوزه اقتصاد بايد به فكر آن باشند. هراقدام يا تحركي كه ميتوانند و فكر ميكنند لازم است بايد انجام دهند و براي بدترين شرايط آماده باشند. از سوي ديگر بدنه و ساختار دفاعي كشور بايد تقويت شود. ذكر اين نكته اهميت دارد كه صرفا بحث توليد و به كارگيري اهرمهاي سخت افزاري مانند پهپاد قويتر يا موشك قوي تر مطرح نيست؛ بلكه فرهنگ دفاع و فرهنگ احترام به حفظ تماميت ارضي، تكريم نظامي و دفاع از تماميت ارضي نيز بايد بيش از ميزاني كه اكنون درحال انجام است، فرهنگسازي شود. سومين مولفه مهم مساله تقويت اجماع داخلي است. هرچه در داخل اجماع بيشتر و قويتري شكل بگيرد قطعا تاثيرگذارياش افزايش خواهد يافت. موارد مشابه آن را در دولت آقاي پزشكيان شاهد بوديم. مانند اعطاي سمتهايي به اقوام مختلف در دستگاه دولتي، دعوت جناحها به رسيدن تفاهم در موضوعات مورد مناقشه. در اين زمينه ميتوان در خصوص وجود يك خطر مشترك به تفاهم دست يافت.
دونالد ترامپ احتمالا تا يك ماه ابتدايي در حال بررسي گزينههاي متعددي براي تصدي پستهاي كابينه است. پس از آن چهرههاي انتخاب شده بايد از سد سنا عبور كنند، بعد از انجام اين قبيل اقدامات ترامپ مشكلات فوريتر را در دستور كار قرار خواهد داد. وعدههايي كه در كمپين انتخاباتي مكررا به هواداران خود داده است به ويژه در زمينه مسائل اقتصادي و نيز انسداد مرزها و همينطور موضوع مهاجرين براي رايدهندهها موضوعات مهمتري هستند. پس از آن در حوزه روابط خارجي جنگ اوكراين و بعد از آن جنگ غزه اهميت بيشتري دارد. پس از آن با يك شيب ملايمي و به صورت تدريجي كابينه ترامپ در باب نوع تعاملش با ايران تصميمسازي خواهد كرد و در اين مسير اولويتهايي را بازتعريف ميكند. در آن صورت به موازات هر قدمي كه امريكاييها برميدارند، ايران نيز بايد متناسب با همان گام بردارد. اگر ترامپ به سوي بهبود و ارتقاي تعاملات گام بردارد، تهران نيز ميتواند به موازات آن واكنشي متناسب داشته باشد در صورتي كه رييسجمهوري جديد در مسير تشديد تنشها قدم گذاشت، آن زمان تهران متناسب به نوع موضعگيري واشنگتن دست به اقدامي متقابل خواهد زد. اين اميدواري وجود دارد كه شرايط ميان ايران و امريكا با شرايطي كه اكنون حاكم شده متفاوت باشد و روابط برابر با احترام برقرار شود. با اين همه فعلا نميتوان در اين زمينه چشماندازي را متصور شد. در خوشبينانهترين حالت و در شرايطي اميدوارانه مسير مديريت تنش در روابط تهران و واشنگتن استمرار پيدا خواهد كرد. با اين همه متاسفانه نشانهاي دال بر خواست واشنگتن جهت تنشزدايي ديده نميشود. واقعيت اين است كه در ايالاتمتحده تمايلي جهت حركت به سمت آشتي با ايران وجود ندارد. اگر اين نگاه حاكم بود، تاكنون براي تعامل بسترسازي ميشد. بنابراين خوشبينانهتري سناريو در باب روابط تهران و واشنگتن، مديريت تنشهاست. در مديريت تنش نيز بايد سعي شود در شرايطي كه زمينه و امكان آشتي وجود ندارد، تنشها از سطح مشخصي بالاتر نرود. حال اين مديريت در زمينههاي مختلف تنش ميتواند جاري باشد. درخصوص مسائل هستهاي، مسائل منطقهاي مربوط به جنگ غزه يا حتي جنگ اوكراين ونيز نوع روابط با كشورهاي همسايه. بايد تلاش شود تنشها شدت نگيرد. به اعتقاد من صبر داشته باشيم. به اين معنا كه در شرايط فعلي اقدامي در جهت ايجاد شائبهاي مبني بر تنشزايي از سوي ايران صورت نگيرد. منطقي است كه در ايران نسبت به شخص ترامپ ديدگاههاي منفي وجود دارد؛ اما در شرايط فعلي به واسطه تجارب به دست آمده از دولت اول ترامپ، زمان تحركات تنشزا نيست.
علي بيگدلي: بازگشت ترامپ معادلات را براي ايران پيچيدهتر كرد
با بازگشت ترامپ به كاخ سفيد يك گزاره قابل پيشبيني است و آن تداوم جنگ در غزه و لبنان خواهد بود. از همين رو بايد گفت ادعاي مطرح شده در باب خواست ترامپ از نتانياهو در باب پايان يافتن جنگ تا پيش از ورود رييسجمهوري به كاخ سفيد بعيد است محقق شود. بالاخص آنكه ادامه حيات سياسي نتانياهو در گرو ادامه جنگ است. نخستوزير اسراييل در درون اين رژيم با مشكلات و چالشهاي متعددي روبهرو است. ازجمله آن پرونده اقتصادي او و همسرش در دادگاه است. همچنين مساله تغيير نظام قضايي اين رژيم كه يكي از دلايل بركناري يوآوو گالانت بود نيز براي نخستوزيري مشكلساز شده است. مساله گروگانها ديگر چالش نتانياهو است كه در شرايط فعلي با آن مواجه است. بنابراين ورود ترامپ به كاخ سفيد نيز عملا بر سياستهاي اسراييل در منطقه تاثيري نخواهد داشت. از همين رو بايد گفت، تاكيد ترامپ مبني بر پايان يافتن درگيريها صرفا ژست تبليغاتي بوده و اسراييل ظاهرا تا زماني كه تمامي اهدافش در غزه و لبنان محقق نشود به اين رويارويي پايان نميدهد.نكتهاي كه ذكر آن در شرايط كنوني اهميت دارد، تعريف استراتژي معين براي دولت جديد ايالاتمتحده به رهبري ترامپ است. اين گزاره از آنجايي با اهميت است كه به واسطه نزديكي رهبران اسراييل و امريكا احتمال گسترش دامنه جنگ و رويارويي افزايش خواهد يافت. از همين رو مقامهاي رسمي كشورمان بايد افكار عمومي را براي تبيين استراتژي منطقي و درست در مواجهه با سياستهاي احتمالي واشنگتن و تلآويو آگاه كنند، چراكه واضح است كشور ظرفيت پذيرش تشديد درگيريها را ندارد. اقتصاد ما نيز قادر به تحمل بار سنگين درگيريها در منطقه و كشاندن احتمالي آن به درون كشور نيست. تلآويو براساس آخرين آمار نزديك به 273 ميليارد دلار هزينه نظامي براي اين درگيريها صرف كرده است. اين گزاره از آن جهت اهميت دارد كه ظاهرا اسراييل به دنبال تحميل رويارويي با ايران است؛ تلهاي كه ايران نبايد در آن گرفتار شود، چراكه براي كشورمان بسيار پرهزينه خواهد بود.
روابط تهران و واشنگتن در شيب تندي قرار دارد
درباب تعاملات ميان تهران و واشنگتن با بازگشت ترامپ به كاخ سفيد، ذكر اين نكته اهميت دارد، تاكيد ترامپ مبني بر توافق با ايران ميتواند صرفا يك ژست تبليغاتي باشد. با اين همه در شرايط فعلي نميتوان رويكرد او را پيش بيني كرد. اما واقعيت اين است كه احتمالا او همان رويه 2017 را در مقابل ايران ادامه خواهد داد. ترامپ زماني كه از برجام خارج شد در يك مصاحبهاي مدعي شد واشنگتن با تهران مشكلات فراواني دارد؛ ازجمله مسائل موشكي و همچنين سياستهاي منطقهاي ايران و نيز خصومت با اسراييل؛ بنابراين ميتوان گفت كه ايران و امريكا در باب طيف وسيعي از مسائل با يكديگر اختلاف نظر دارند و اختلافهاي دو بازيگر محدود به برجام و برنامه هستهاي ايران نيست. در شرايط كنوني نيز به واسطه درگيريها در خاورميانه و رويارويي تهران و تل آويو معادلات ميان دو بازيگر پيچيدهتر هم شده است. حال سوال اين است، ايران بايد چه استراتژي را در اين بازه زماني اتخاذ كند؟ واقعيت اين است كه ايران با بحران اقتصادي روبهرو است. به نظر ميرسد يكي از راههاي كنترل اين شرايط حل مساله افايتياف است. در اين زمينه نيز بايد در سياستهاي خود انعطاف بيشتري از خود نشان دهيم. ترامپ به لحاظ شخصيتي عملگراست و تفكرات تاجرمآبانه دارد. اما نگاه جمهوريخواهان به صورت عمومي به درون امريكاست و اين نگاه به درون نيز ترامپ را به پيروزي رساند. بنابراين اين نگاه به درون از اين جهت با اهميت است كه ميتواند منافع اين حزب و شخص ترامپ را محقق كند. فارغ از اين ذكر، اين نكته اهميت دارد كه روابط نزديك ترامپ با نخست وزيري اسراييل در كنار پيروي هر دو از سياستهاي يكسان افراطي ميتواند شرايط را سختتر كند. از همين منظر بازگشت ترامپ به كاخ سفيد شرايط را براي ايران پيچيده كرده است. قطعا رويكرد ترامپ با بايدن متفاوت است. بايدن شايد عملكرد درستي نداشت، اما نتانياهو را در زمينههاي مختلف كنترل ميكرد كه حداقل جنگي فراگير در منطقه رخ ندهد. اما بازگشت ترامپ معناي ديگري براي خاورميانه و ايران دارد.