تاثير پيروزي ترامپ بر استراتژي امنيت ملي ايران
حتي با وجود استفاده رژيم صدام از سلاحهاي شيميايي. اين تجربه، ايران را به سمت استراتژي «خودكفايي دفاعي» سوق داد كه در آن توليد تجهيزات نظامي داخلي، از جمله موشكهاي بالستيك اولويت يافت. علاوه بر اين، ايران به دنبال تقويت بازدارندگي خود در خارج از مرزهاي خود رفت تا با تهديد منافع دشمنان احتمالي در منطقه، آنان را از حمله بازدارد. تجربيات جنگ هشتساله و همچنين تحريمها و فشارهاي مداوم غرب به عنوان تلاشهايي براي تغيير نظام موجب شد كه ايران با حمايت از جنبشهايي چون حزبالله، حماس و حوثيهاي يمن، عمق استراتژيك خود را تقويت كند.
دومين تغيير- تغيير بعدي در سال ۲۰۱۸ رخ داد. در حالي كه ايران بهطور كامل به تعهدات خود در توافق هستهاي پايبند بود، دونالد ترامپ، رييسجمهور وقت ايالات متحده، از اين توافق خارج شد و تحريمها را مجددا عليه ايران اعمال و با تحريمهاي ثانويه، شركاي تجاري اصلي ايران را نيز مجبور به همراهي كرد. در پاسخ، ايران برنامه هستهاي خود را گسترش داد و اورانيوم غني شده نزديك به سطح تسليحاتي توليد كرد. همچنين گامي عمده به سمت برقراري روابط سياسي و اقتصادي گستردهتر با قدرتهاي بلوك شرق برداشت، از جمله عضويت كامل در سازمان همكاري شانگهاي و بريكس.
ايران همچنين در مورد امريكا و غرب، سياست «نه جنگ و نه صلح» را اتخاذ كرد. رهبر عالي، آيتالله علي خامنهاي اظهار داشت: «نه مذاكره و نه جنگي در كار نخواهد بود ... مذاكره با افرادي كه به عهد خود وفادار نيستند كه به تعهدات خود پايبند نيستند و به هيچ چيزي متعهد نيستند - نه به اخلاق، نه به قانون، نه به كنوانسيونهاي بينالمللي و نه به هيچ چيزي - مضحك است.»
سومين تغيير- سومين و آخرين تغيير در مقطع فعلي در حال رخ دادن است. چراغ سبز امريكا و ناتو براي جنگهاي اسراييل در غزه و لبنان، همراه با ترور فرماندهان ارشد حماس، حزبالله و سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، زمينه را براي دكترين جديد امنيت ملي ايران فراهم كرده كه شامل شش عنصر اساسي است.
اولين عنصر، ناتو است كه بهطور يكپارچه به دشمن ايران تبديل شده است. تامين مداوم سلاح براي حملات بيرحمانه اسراييل به غزه و لبنان، همراه با درخواستهاي يكجانبه براي خودداري ايران، موجب شده است ايران به اين نتيجه برسد كه نه تنها امريكا و اسراييل، بلكه كل ناتو و اسراييل، دشمنان آن هستند.
همانطور كه دبيركل ناتو، ينس استولتنبرگ اخيرا گفته است: «اسراييل تنها نخواهد ماند.» بنابراين استراتژي قبلي ايران براي بازدارندگي عليه امريكا و اسراييل ممكن است به بازدارندگي عليه ناتو، از جمله اعضاي اروپايي آن، تغيير پيدا كند.
دومين عنصر، دستيابي ايران به سلاحهاي هستهاي است. بازدارندگي هستهاي در دستور كار ايران قرار دارد. در اين مرحله، ايران به عنوان يك كشور آستانهاي هستهاي با حملات نظامي مستقيم از سوي اسراييل و حمايت ناتو روبهرو است. كمال خرازي، مشاور رهبر عالي ايران، اخيرا اشاره كرده كه ايران ممكن است دكترين هستهاي خود را بازنگري كند. نظرسنجياي در اوايل امسال نشان داد كه نزديك به ۷۰درصد از ايرانيها موافقند كه كشورشان بايد سلاح هستهاي داشته باشد.
سومين عنصر، احتمال ارتقاي محور مقاومت در پي ترورهاي هدفمند اسراييل است. با نفوذ اسراييل به بالاترين ردههاي نهادهاي امنيتي ايران و گروههاي مقاومت، ايران و گروههايي كه از آنها حمايت ميكنند، ممكن است اصلاحات اساسي در ساختارهاي سازماني، امنيتي و ارتباطي خود انجام دهند.
در حقيقت، ترورهاي قبلي نتوانستهاند محور مقاومت را نابود كند و لذا حملات اخير عليه حماس و حزبالله ممكن است به ظهور نسل جديدي از مقاومت منجر شود.
ريان كروكر، سفير پيشين ايالات متحده كه دههها در ديپلماسي خاورميانه فعاليت كرده است، به پوليتيكو گفت: «اگر باور كنيم كه آسيبهايي كه به رهبري حزبالله وارد شده و حذف [يحيي] سنوار و ديگر رهبران حماس به نوعي به يك ديناميك جديد براي صلح تبديل ميشود و ميتوانيم از آن به يك توافق جهاني رويايي دست يابيم، اين مسير ديوانگي است.»
چهارمين عنصر در دكترين امنيت ملي در حال تحول ايران، ائتلاف با شرق است. حمايت نظامي ناتو از اسراييل احتمالا تهران را مجبور به بررسي يك ائتلاف نظامي بلندمدت با قدرتهاي بلوك شرق خواهد كرد. درحالي كه همكاري نظامي فعلي ميان روسيه و ايران، زمينه چنين سياستي را فراهم كرده است، هنوز مشخص نيست كه چين يا هند در اين ائتلاف شركت خواهند كرد.
پنجمين عنصر، دستيابي ايران به سيستمهاي جديد دفاع هوايي است. ايران داراي تواناييهاي نسبتا قوي در زمينه موشكهاي تهاجمي است، اما نياز دارد تا تواناييهاي دفاعي خود را در برابر موشكهاي اسراييل و جنگندههاي F-35 تقويت كند. موافقت روسيه براي تامين جتهاي سوخو Su-35 يا سيستمهاي دفاع هوايي S-400 براي ايران، نشان خواهد داد كه آيا روابط آنها به سطح يك مشاركت استراتژيك خواهد رسيد يا خير.
ششمين عنصر، استراتژي قبلي ايران در مورد «نه جنگ و نه صلح» ممكن است به «هم جنگ و هم صلح» تبديل شود. همانطور كه وزير امور خارجه عباس عراقچي اخيرا اشاره كرده است: «جمهوري اسلامي ايران به دنبال تشديد تنش، درگيري و جنگ نيست، اگرچه براي هر وضعيتي آماده است. ما براي جنگ آمادهايم همانطور كه براي صلح آمادهايم.»
اما مهم اين است كه ادامه رويارويي نظامي بين اسراييل و ايران، همراه با حملات مداوم اسراييل به لبنان و غزه، تهديدي براي يك جنگ منطقهاي گسترده است كه اصليترين بازندگان آن ايالات متحده، اسراييل و ايران خواهند بود.
لذا ديپلماسي تنها گزينه براي جلوگيري از وضعيتي غيرقابل كنترل در خاورميانه است. كشتارهاي جمعي، ترورها و تخريب زيرساختهاي عمومي نميتوانند صلح به ارمغان آورند؛ بلكه فقط نفرت، افراطگرايي و دشمني را افزايش خواهند داد.
ترامپ فرصت دارد تا جنگهاي اسراييل عليه غزه و لبنان را پايان دهد و درگيريهاي نظامي بين اسراييل و ايران را مهار كند. مهار بحران كنوني در خاورميانه نيازمند اقدامات مهمي است از جمله چهار مورد ذيل:
الف) آتشبس ميان ايران و اسراييل؛
ب) پايان دادن به حملات اسراييل به لبنان و غزه؛
ج) مبادله زندانيان بين اسراييل و حماس. اجراي قطعنامههاي سازمان ملل در مورد راهحل دو دولتي همچنين گامي مهم به سوي امنيت منطقه خاورميانه خواهد بود.
د) و در نهايت، ثبات و امنيت در خاورميانه نيازمند پايان دادن به دشمنيهاي جاري ميان ايران و جهان غرب است.
گفتوگوهاي جامع و جدي بين ايران و غرب بايد آغاز شود. چنين گفتوگوهايي شانس ترامپ را براي دستيابي به يك توافق بزرگ با ايران افزايش خواهد داد.