• ۱۴۰۳ سه شنبه ۱ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5887 -
  • ۱۴۰۳ سه شنبه ۱ آبان

رويكرد كنشگران مختلف به ايران و تحولات منطقه‌اي و نتايج احتمالي آن

محمدجواد قهرماني

تحولات منطقه‌اي سبب شده بحث‌هاي مختلفي نسبت به شرايط كنوني در منطقه و وضعيت‌هاي احتمالي آينده صورت بگيرد. در مواردي تفاوت و تضاد جدي ميان تحليل‌ها و تجويز‌ها ناشي از پويايي و سرعت رخدادها در منطقه و بخش زيادي البته ماحصل جهان‌بيني و رويكردهاي متفاوت نه تنها به تحولات منطقه، كه به تحولات بين‌المللي است. اما فارغ از اين تفاوت‌ها، به نظر مي‌رسد در تبيين شرايط كنوني، درك اينكه كنشگران مهم و تأثيرگذار چه ادراكي نسبت به تحولات منطقه به ويژه مواجهه با جمهوري اسلامي ايران دارند، ضرورت دارد، چرا كه اين امر تا حد زيادي مي‌تواند رويكردهاي احتمالي آنها در آينده را نيز تبيين كند.   اولين كنشگري كه بررسي نوع ادراك آن در مواجهه با جمهوري اسلامي ايران مهم به شمار مي‌رود، ايالات متحده امريكا است. اگر بخواهيم در يك گزاره ادراك شكل گرفته در واشنگتن را بيان كنيم اين است كه حل مسائل مرتبط با جمهوري اسلامي ايران به صورت تك مساله‌اي امكان‌پذير نخواهد بود. با اين حال به منظور درك اين موضوع، نگاهي به روند رويكرد كلان اين كشور و در نتيجه، سياست خارجي آن در قبال تهران ضروري است. در دولت باراك اوباما طرح استراتژي «محور آسيايي» با هدف تمركز بر آسياپاسيفيك به اين معنا به تصوير كشيده شد كه امريكا خواهان كاهش تمركز و حضور در خاورميانه خواهد بود. در اسناد امنيت ملي امريكا بعدها از اين موضوع به عنوان آغاز عصر رقابت قدرت‌هاي بزرگ ياد شده است. بر اين اساس، فارغ از هر انگيزه‌اي، نمي‌توان منكر اين استدلال شد كه بخشي از تفكر پشت حركت به سمت حل پرونده هسته‌اي ايران از طريق مذاكره، اين بود كه پرونده هسته‌اي، مهم‌ترين پرونده در ارتباط با جمهوري اسلامي ايران خواهد بود و حل آن مي‌تواند ساير موضوعات مرتبط با تهران را حل و در نهايت زمينه را براي حركت بدون دردسر امريكا به سمت آسياپاسيفيك به ويژه مهار چين فراهم كند. احتمالا در راستاي چنين ادراكي، اوباما در آخرين سفر خود به عربستان به اين موضوع اشاره كرد كه ايران و عربستان بايد مسائل منطقه‌اي را حل و به همزيستي با يكديگر برسند.   اما چنين ادراكي در دولت ترامپ وجود نداشت و به دلايل مختلف اين موضوع مطرح شد كه بايد مسائل مختلف با ايران حل شود و همين امر به خروج امريكا از برجام انجاميد. در ادامه هر چند اين رويكرد در دولت بايدن وجود داشت كه بايد به حل پرونده هسته‌اي ايران اقدام شود اما به تدريج مجموعه‌اي از موانع ظهور كردند كه چنين امري را غيرممكن ساختند. در اين ميان يكي از موضوعات مهم، جنگ اوكراين بود كه نه تنها بر تصورات بخشي از تصميم‌گيران كشور تأثيرگذار بود - به اين معنا كه مجموعه غرب به دليل مواجهه با چالش روسيه تمايلي به تشديد فشارها بر ايران را ندارد - بر رويكرد امريكا نيز موثر واقع شد. به عبارت ديگر هر چند شايد در ابتداي دولت بايدن يا دو يا سه سال گذشته رويكرد مشابهي با دولت اوباما وجود داشت كه حل مساله هسته‌اي ايران مي‌تواند زمينه را براي حل ديگر موضوعات فراهم كند، اما به تدريج اين ادراك تغيير كرد. در اين ميان، روند تحولات در جنگ غزه نيز بيشتر به اين تغيير دامن زد. به اين معنا كه تحولات جنگ آنها را به اين سمت و سو سوق داد كه مي‌توان ظرفيت‌هاي منطقه‌اي ايران را مورد هدف قرار داد و به تبع آن، با قرار گرفتن تهران در موضع ضعف، و با توجه به در پيش بودن پايان موعد مكانيسم ماشه، ديگر موضوعات به ويژه هسته‌اي در دستور كار قرار بگيرد. بنابراين، به ‌طور كلي مي‌توان گفت برخي رخدادهاي بين‌المللي و همچنين شرايط و تحولات در منطقه سبب شده ادراك دولت دموكرات امريكا نيز تا حد زيادي به دولت جمهوري‌خواه ترامپ نزديك‌تر شود.   فهم اسراييل از تحولات منطقه نيز بر روند سياست خارجي آن تأثير مهمي دارد. تل‌آويو تحولات يك سال گذشته را فضاي مناسبي براي پيشبرد دستوركار منطقه‌اي خود مي‌داند. به‌ طور كلي دو دستوركار مهم اسراييل، برتري در منطقه و همچنين حفظ تعهدات امريكا به خود بوده است. در ارتباط با تعهدات امريكا به ‌طور كلي اين تصور در ميان رهبران آن وجود داشت كه تمركز امريكا بر آسياپاسيفيك به معناي كاهش تعهدات به اسراييل خواهد بود. بخشي از اقدامات تل‌آويو در سياست خارجي از جمله همكاري بيشتر با چين در راستاي متنوع‌سازي شركا، تأثيرگذاري بر سياست‌هاي منطقه‌اي چين و همچنين استفاده از آن به عنوان ابزار چانه‌زني در برابر امريكا قابل تحليل است. جنگ غزه نيز به نظر مي‌رسد تاكنون، با وجود محدوديت‌هايي كه دولت بايدن به ويژه به دليل نزديكي به انتخابات با آن مواجه بوده، سبب شده اسراييل تا حد زيادي به هدف افزايش تعهدات امريكا دست يابد كه در كمك‌هاي نظامي واشنگتن نمايان است. در ارتباط با سياست برتري ژئوپليتيك در منطقه، به نظر مي‌رسد در حال حاضر دو مقوله حمايت‌هاي امريكا و حملات و عمليات‌هاي مختلف عليه گروه‌هاي محور مقاومت در شكل‌گيري اين ادراك كه دستيابي به برتري و تغيير شرايط ژئوپليتيك به صورت برگشت ناپذير امكان پذير خواهد بود، تأثيرگذار بوده است. در نتيجه در حال حاضر، اسراييل فضا را براي تداوم پيشبرد دستوركارهاي خود از طريق نظامي مناسب مي‌داند. با توجه اين مسائل، بعيد است چشم‌انداز پايان اين سياست در كوتاه‌مدت را همسو با منافع خود ببيند، به ويژه اينكه اين تصور نيز وجود دارد كه در صورت به قدرت رسيدن ترامپ فضا مهياتر نيز خواهد بود. 
 در اينجا اشاره به اروپا نيز ضرورت دارد، هرچند خود بيشتر درگير جنگ اوكراين است. اروپا اگرچه پيش‌تر بر اين باور بود كه بايد از شكل‌گيري درگيري در منطقه به واسطه پيامدهايي كه دارد از جمله سير مهاجران، ممانعت شود، اما روند تحولات پس از جنگ اوكراين سبب شد ادراك تهديد از سوي جمهوري اسلامي ايران در اروپا تقويت شده، به اين معنا كه اگر در گذشته موضوعات مهم مربوط به تهران مسائل منطقه و پرونده هسته‌اي بود اكنون به واسطه حمايت تهران از مسكو، جمهوري اسلامي ايران به يك تهديد مستقيم براي اروپا تبديل شده و در نتيجه، كشورهاي اروپايي شرايط كنوني منطقه را براي فشار بيشتر بر تهران مطلوب تلقي مي‌كنند. بنابراين، اروپا از رويكرد خود در دوره ترامپ فاصله گرفته و به رويكرد امريكا نزديك شده و در مواردي سياست سختگيرانه‌تري نيز دنبال كرده است. اين موضوع از اين جهت اهميت دارد كه حتي در صورتي كه تهران تصميم به گفت‌وگو پيرامون موضوعات مختلف بگيرد اروپا تلاش مي‌كند موضوعات مختلفي را براي امتياز‌گيري مطرح كند. همراهي با ادعاهاي امارات در اين راستا قابل تحليل است.   ديگر كشورهاي منطقه اگر چه طي ساليان گذشته سياست تنش‌زدايي با ايران را در دستوركار قرار داده‌اند، كه تجلي بارز آن در روابط ايران و عربستان بوده و به‌رغم آنكه تمايلي به درگير شدن در يك منازعه ميان ايران و اسراييل ندارند، اما از اينكه ببينند روند رخدادها به نحوي است كه حداقل به كاهش ظرفيت‌ها و توانايي‌هاي منطقه‌اي ايران مي‌انجامد، استقبال خواهند كرد. بنابراين اين كشورها نيز با وجود نگراني‌هايي كه دارند به فضاي منطقه به عنوان يك پنجره فرصت براي حل موضوعات منطقه‌اي مرتبط با تهران مي‌نگرند كه از نگاه آنها شايد بتواند به حل ديگر مسائل نيز منجر شود. 
 در اينجا شايد اين تصور وجود داشته باشد كه روسيه و چين تمايل و توان مقابله با چنين تغييري داشته باشند. اما در ارتباط با روسيه بايد گفت جنگ اوكراين مهم‌ترين موضوعي است كه محل تمركز تصميم‌گيران آن است. در رويكرد چين نيز ضروري است اشاره شود كه اگر چه اين كشور در چارچوب رقابت كلان با امريكا تلاش مي‌كند تصويري منفي از واشنگتن و نظمي كه در منطقه دنبال مي‌كند را ارائه بدهد اما بخشي از رويكرد انتقادي پكن در راستاي كسب حمايت افكار عمومي جهان عرب و رهبران كشورهاي عربي منطقه است. همچنين، هر چند اين كشور اين تمايل را دارد كه به ميز موضوعات منطقه‌اي دعوت شود، اما در چنين شرايطي نيز به دلايل مختلف از جمله تعاملات اقتصادي گسترده، كشورهاي عربي قادر خواهند بود روايت خود از شرايط منطقه را غالب سازند كه قاعدتا در اين روايت، جمهوري اسلامي ايران به عنوان تهديدي براي نظم منطقه‌اي به تصوير كشيده مي‌شود. البته پكن، تاكنون هيچ نشانه‌اي بروز نداده كه اراده‌اش براي درگير شدن در منازعات منطقه‌اي را نشان دهد كه البته دلايل خاص خود را دارد.  با توجه به توضيحات فوق مي‌توان گفت اكنون نوعي تغيير ادراك در امريكا نسبت به نوع مواجهه با تهران صورت گرفته كه ماحصل آن اين است كه بايد همه موضوعات مرتبط با جمهوري اسلامي ايران حل شود. برخي تحولات بين‌المللي و طي يك سال گذشته، جنگ غزه و سير رخدادها در آن، در تقويت اين ادراك بسيار نقش‌آفرين بوده است. مضافا همين تحولات در تغيير نگاه اروپا به تهران در مقايسه با گذشته نيز موثر بوده است. هرچند اساس تمركز آنها بر جنگ اوكراين خواهد بود. در كنار اينها، نگاه به رويكرد ديگر كنشگران به ويژه چين و روسيه، واقع نگري را به امري ضروري تبديل مي‌كند. همه اين موارد روي هم رفته، پيچيدگي وضعيت كنوني را نيز عيان مي‌سازد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون