افقگشايي
در چارچوب وفاق گرايي
رضا رييسي
كنشگري در عرصه مدام در تطور، غامض و پيچيده سياست، ظرایف و لطایفي دارد كه متمايزكننده سياستمدار موفق و كارآمد از همقطاران و همسويان تا رقبا و منتقدان است. همه معتكفان اين عرصه براي نيل به قدرت اهتمام ميورزند و بهطور معمول مقدمات يكساني را از دانش تا سخنوري و ارتباطات اجتماعي و شاخصهاي توانمندي شخصي را برخوردار هستند اما آن چيزي كه يك سياستمدار را متمايز و شاخص در ميان هممسلكان و همصنفان خود قرار ميدهد، بيش و پيش از هر گزاره و گزينهاي، ظرفيتسنجي، موقعيتشناسي و كنش هوشمندانه و اثرگذار در بهترين ظرف زماني و مكاني است. معالاسف در بخشي از افكار عمومي و حتي در ميان جمعي از كنشگران سياسي عطف به آرمانگرايي و پندارهاي تربيتي و فرهنگي نهادينه شده، ايستايي و اصرار بر مواضع قبلي يك حسن و طريقت ممدوح و دلربا فرض ميشود، البته كه حفظ اصول و پافشاري بر مرام و مسلك اعتقادي و باورهاي بنيادين يك حُسن و امتياز است اما دامنكشي آن به عرصه سياست و كنش سياسي يك خبط و خطاي راهبردي و آسيبزاست. سياستمداري كه معطوف به سير تحولات سياسي و اجتماعي و فرهنگي نتواند تطبيق يافته، همخوان، ديناميك و پويا به تحليل و سپس كنش لازم و ملزوم بپردازد، شايد در منظر برخي قهرمان ايستاده بر آرمان باشد اما قطعا يك سياستمدار كارآمد و كاربلد با دايره شمول تاثيرگذاري بر متن و بطن جامعه نبوده و بروندادي در راستاي خير عمومي و برخورداري جمعي رقم نخواهد زد.
اين روزها كه بحث داغ محافل سياسي و اجتماعي وفاقگرايي و وفاقورزي در ساحت قدرت و كنش سياسي است. شايد بهترين زمان براي درك ايجاب كنشورزي روزآمد، پويا و ديناميك در قبال تحولات و تطورات صحنه و عرصه سياسي و اجتماعي و گذر از ايستايي و دگماتيسم نهادينه شده در اردوگاههاي مختلف سياسي است.
چند ماه پيش از اين و در آستانه انتخابات دوازدهمين دوره مجلس شوراي اسلامي، در حالي كه عدهاي اصرار و پافشاري بر دو قطبينگريهاي مرسوم چند سال اخير داشته و عطف به همان نگرش صفر و يكي و آرمانخواهانه غير منعطفانه، كنش سياسي را سالبه به انتفاي موضوع ميدانستند و زمين بازي براي خود تعريف نميكردند، عدهاي در قالب روزنهگشايي لزوم سياستورزي در هر موقعيت و ظرفيتي را گوشزد كرده و در مسير آن اهتمام ورزيدند، نگرشي كه با درك درست از ممكنات و مقدورات سياستورزي را نه ايدهآليستي كه داير بر كنش حداقلي در راستاي خير عمومي تعريف ميكرد.
چرخه زمانه و اتفاقات ناگهاني به يكباره سپهر سياسي را دچار تكانههاي غيرمنتظره كرد و آن استراتژي كنشگري هوشمندانه و هدفمند در هر موقعيت و ظرفيتي را موضوعيتي دو چندان داد و در انتخابات رياستجمهوري شاهد ثمردهي و نتيجهبخشي آن براي ايجاد تغيير و تحول بوديم.
حال همگان چه آنان كه معتقد به كنارهگيري و انفعال بودند و چه آنان كه حفظ و تداوم كنشگري را لازمه اثرگذاري در سطوح عام جامعه و در بلندمدت ميدانستند و از آرمانگرايي هيجاني و احساسي به دور بوده و عملگرايي در صحنه سياسي را اصالت ميدادند، با صحنه تازهاي روبهرو شده و امكان اثرگذاري در ساخت قدرت سياسي يافتند.
با طرح شعار و راهبرد «وفاق ملي» يكبار ديگر مساله و لزوم اتخاذ راهبرد روي ميز اين دو نگرش سياسي در اردوگاه اصلاحطلبي قرار گرفته است. اينكه در شرايط تازه عطف به الزامات و قواعد وفاقگرايي بر سر آن آرمانخواهي و ايدهآلنگريها رج زده و در مواجهه با رقباي سياسي عطف به تاريخچه منازعات سياسي متقابل و چند ده ساله بمانيم يا با بازتعريف مصالح و منافع ملي در قالب موقعيت فعلي بر سر پيشبرد امور كشور در فضاي همافزايي و همنوايي تاكتيكي گام برداريم.
بيگمان نگرشها، اولويتها و دغدغهها، ميان اقطاب و اقطار سياسي همسان و همسو نبوده و صبغه و عقبه منازعات هم به راحتي فراموش شدني نيست؛ اما شايد براي اولينبار طي چند دهه اخير باشد كه هم در حاكميت و هم در بدنه اجتماعي لزوم تغيير و تحولات و گذر و گذار از فعل و انفعالات پرهزينه و اصطكاكي در قالب پروژه وفاق ملي هم درك و هم قابليت ريلگذاري يافته است.
اكنون موفقيت اين پروژه در وهله اول و آغازين به همان تيزهوشي و كياسي سياسي بازيگران اين عرصه باز ميگردد كه با موقعيتشناسي و پرهيز از نگرشهاي انتزاعي و فانتزي به عرصه و صحنه سياسي رويكرد عملگرايانه را مد نظر قرار بدهند تا بعد از روزنهگشايي و راهگشايي در قالب وفاق ملي بتوانيم به مرحله افقگشايي رهنمون شويم و اين ممكن و ميسر نيست مگر با عبور و عدول از نگرشها و پيشفرضهاي غيرسازنده و ايدهآليستي رسوخ يافته در ذهنيتهاي ايستا در گذشته.