نگاهي به فيلم كمدي خانوادگي IF به كارگرداني جان كرازينسكي 2024
همه ميتوانند تخيل كنند حتي شما...
دري به سرزمين عجايب كه در بروكلين باز ميشود
فاطمه كريمخان
اسم فيلم «IF»، «اگر» نيست، اما شايد با كمي دقت «اگر» اتفاقا اسم چندان نامناسبي هم براي فيلم كمدي جديد جان كرازينسكي براي كودكان نباشد. اولين چيزي كه روي پوستر فيلم جلب توجه ميكند هيولاي بنفشي است كه صورتي جذاب و شيرين دارد، بيش از دو دهه بعد از ساخت فيلم كمپاني هيولاها، لااقل پوستر فيلم IF به ما ميگويد كه شايد يك هيولاي به ياد ماندني ديگر در فيلم خوابيده است، اما خوب بهتر است انتظارات را پايين نگه داريد.
داستان فيلم «IF» با يك تصوير شيرين از بازيهاي كودكي آغاز ميشود، تصويري كه شايد به نظر برسد قرار است از ملال نوجواني اثري در خود داشته باشد، اما با طرح ماجراي مرگ مادر يك دختربچه اولين ضربه احساسي را به بيننده وارد ميكند. بعد از آن نوبت روبهرو شدن با بيماري قلبي پدر دختر است و داستان تازه از اينجا آغاز ميشود. تركيبي از بازيهاي واقعي و انيميشن، با مجموعهاي از گرانترين بازيگران و برنامهسازان هاليوود ازجمله جورج كلوني، جان استوارت، امي شومر، بردلي كوپر، مايا رودولف و همسر كرازينسكي، اميلي بلانت باعث ميشود انتظار داشته باشيد كه با نمايشي بسيار پرقدرت روبهرو شويد، اما همچنان بايد انتظارات را پايين نگه داريد.
ماجرا از اين قرار است كه دختربچه فيلم «IF» از دل يك بحران خانوادگي به دورهاي از كودكي بازميگردد كه در آن ميتواند دوستان خيالي را ببيند، فقط فرقش با دوران كودكي اين است كه به جاي ديدن دوستان خيالي خودش، دوستان خيالي همه را ميبيند. باشگاهي از دوستان خيالي بازنشسته و يك دروازهبان كه بايد از اين موجودات خيالي نگهداري و برايشان شغلي پيدا كند تا از بحراني كه در آن گير كرده، يعني زندگي با يك گروه موجودات خيالي افسرده، نجات پيدا كند.
ايده مركزي فيلم اين است؛ «دوستان خيالي بچهها، وقتي بچهها آنها را فراموش ميكنند و سراغ دوستان واقعي ميروند چه عاقبتي پيدا ميكنند؟» و فيلم پيشنهاد ميدهد كه اين دوستان خيالي (Imaginary Friends) يا همان IFها در يك خانه سالمندان دور هم جمع شدهاند و براي دوستان از دست رفتهشان غصه ميخورند. حالا بچهاي كه مادرش را از دست داده و پدرش هم روي تخت بيمارستان است بايد راهي براي نجات اين جماعت دوستان خيالي افسرده پيدا كند. او اول تلاش ميكند براي اين موجودات عجيب و غريب، شامل يك غول بنفش، يك مورچه سياه بزرگ، يك قطره آب، يك موجود نامريي، يك كارآگاه بارانيپوش و... دوستان جديد پيدا كند، اما كودكان نسل امروز آنقدر سرگرم تلويزيون هستند كه تخيل كافي براي ديدن اين دوستان خيالي بازنشسته و ايجاد ارتباط با آنها ندارند. پس بايد سراغ دوستان قديمي آنها رفت، زني كه آرزو داشته رقصنده باله شود، اما حالا ديگر پير شده، مردي كه اضطرابش باعث خرابكاريهاي عجيب در محل كارش شده، زني كه خودش پشت ميز منشيگري گم شده است و از اين دست.
همانطور كه انتظار داريم، فيلم با پايان خوش تمام ميشود، دختربچه ميتواند دوستان خيالي را به رفقاي حالا بزرگسال آنها برگرداند. او به آدمهاي واقعي نشان ميدهد كه هر قدر هم بزرگ شده و درگير زندگي روزمره باشند، دليلي ندارد كه دست از تخيل كردن و برقراري رابطه با دوستان خيالي دوران كودكيشان بردارند.
فيلم اگرچه در امروز و در بروكلين محلهاي در نيويورك ميگذرد، اما حال و هواي خودش و همينطور حال و هواي ساختمانهايي است كه نشان ميدهد مربوط به دوران پيش از تلويزيون است، دوراني كه راديو در آن سروري ميكرد، مردم براي پخش موسيقي به گرامافون وابسته بودند و تمام عجايب جهان در شهربازيهاي سيار جمع بود. شايد جنبه نوستالژيك فيلم از اين نظر بيشتر باشد تا ارجاع آن به دوستان خيالي دوران كودكي، اما همچنان جاي خالي سازندگان دنياي امروزي، ازجمله موبايل و شبكههاي اجتماعي و سازمان حمايت از كودكان در آن ديده نميشود.
ممكن است فكر كنيد فيلم يك كمدي سبك براي وقت گذراني است كه يك حس نوستالژيك براي بزرگسالان خيالپرداز از گوشه و كنارش بيرون زده است، اما به نظر ميرسد ميتوان براي فيلم جنبههاي جالب توجه ديگري هم قائل شد.
وينيكات، روانكاو معاصر انگليسي را بسياري به خاطر ايدههايش در مورد فرزندپروري ميشناسند، اما شايد مهمترين خدمت او به روانكاوي، اضافه كردن «ابژههاي گذار» به مفاهيم روانكاوي كودكان باشد. به زبان بسيار ساده، ابژههاي گذار اشيا يا خيالاتي هستند كه وقتي مراقبان كودك حواسشان به او نيست، جاي اين مراقبان را پر ميكنند. ابژههاي گذار كه ميتوانند اسباببازيها، پتو، وسايل خانه يا صرفا تخيلات باشند، به كودك احساس امنيت و آرامش و كنترل ميدهند و به او كمك ميكنند با ناتواني محض و وابستگي مطلق به ديگران در سالهاي اوليه زندگياش كنار بيايد. ابژههاي گذار به مرور و با توانمند شدن كودك فراموش ميشوند يا جاي خودشان را به دوستان تخيلي ميدهند كه آنها هم كمكم فراموش ميشوند. اين فراموشيها البته فراموشي بزرگتري را نمايندگي ميكند. فراموشي اتكا به قدرت تخيل براي تصور كردن جهاني امنتر و رسيدن به احساس آرامش، حتي اگر آن آرامش مقطعي و گذرا باشد.
موجودات خيالي دنياي كودكي، IFهاي فيلم IF همان كاري را براي كودكان انجام ميدهند كه ابژههاي گذار براي آنها انجام ميدهند و فيلم تسويه ميكند كه دُز امن و بيخطري از اين خيالبافيها همانطور كه در كودكي به بچهها كمك كرده است، ميتواند در بزرگسالي هم به آنها كمك كند. انگزدايي از تخيل در دوران بزرگسالي شايد مهمترين ايده و پيشنهادي است كه فيلم مطرح ميكند و احتمالا مهمترين نكتهاي است كه فيلم را براي بزرگسالان جذاب و دوستداشتني ميكند.
مساله تنها اين نيست كه ميتوانيم تخيل كنيم، مساله اين است كه بدانيم و بپذيريم كه همه ميتوانند تخيل كنند و اين تخيل ميتواند به ما در زندگي روزمرهمان كمك كند. از اضطرابهايمان كم كند و احساس خوشايندي از اطمينان براي ما بسازد. مساله اين است كه بپذيريم ديگران هم مثل ما هستند. دُزي از تخيل ما را ديوانه نميكند و باعث نميشود احمق يا احساساتي و كودكمنش به نظر برسيم. براي يك فيلم سينمايي كودكانه خانوادگي، به نظر نميرسد كه ايده چندان سبك و قابل چشمپوشي باشد. حالا اگر هيولاي بنفش فيلم كه «آبي» نام دارد، به اندازه هيولاي آبي فيلم كمپاني هيولاها كه «ساليوان» نام داشت، ماندگار نشد هم احتمالا ضرري به كسي وارد نميشود.