آدمها از تاريخ چيزي ياد نميگيرند
مرتضي ميرحسيني
چند سال پيش كه درگير پژوهشي بودم اتفاقي اين پرسش بين پرسشهاي پيشنهادي گوگل به چشمم خورد: تاثيرگذارترين مورخان دوران ما چه كساني بودند؟ كنجكاو شدم و براي جواب روي لينك كليك كردم. البته ميدانستم اين پرسش از آنهاست كه پاسخ قطعي ندارند و حتي با تكيه به معيارهاي مرسوم و پذيرفته شده حرفهاي، باز همه پاسخها تابع سليقه پاسخدهنده است. اما سايت بسيار معتبر هيستوريتودي - در پاسخ به اين پرسش و با نظرسنجي از مخاطبانش - نام پنج غول را فهرست كرده بود كه با فرنان برودل و ادوارد تامپسون و اريك هابسبام شروع ميشد و به ادوارد كار ميرسيد. نام آلن تيلور نيز در اين فهرست كوچك ديده ميشد. آن زمان چيزي از او نخوانده بودم و ذهنيتي درباره كتابها و سبك كارش نداشتم. راستش خيلي هم پيگيرش نشدم. گذشت. تا بعدتر كه انتشارات علمي و فرهنگي چاپ تازهاي از دو كتاب «جنگ جهاني اول» و «جنگ جهاني دوم» او را - به شكل مجموعهاي دو جلدي - منتشر كرد. قيمت اين دو كتاب نسبتا زياد بود. اما ياد آن فهرست كوچك از غولهاي تاريخنويسي افتادم و چون نخواندن چيزي از تيلور روي وجدانم سنگيني ميكرد، كتابها را خريدم. اگر اشتباه نكنم، از خريد اين دو كتاب تا شروع به خواندنشان چند هفتهاي فاصله افتاد. از آن چهار نفر ديگر، كمتر يا بيشتر، كتابهايي خوانده بودم، اما اين يكي، تجربه آلن تيلور چيز ديگري شد. زبان ساده و جملات كوتاه و تحليلهاي عميق و معمولا متفاوت او از همان صفحات نخست جذبم كرد. از جنگ نوشته بود و ميخواست واقعيت آن را - تا جايي كه شدني است - روايت كند. «كسي نپرسيد كه هدف از جنگ چيست؟ پيروزي در جنگ فينفسه هدف بود» (به قول ژرژ كلمانسو، نخستوزير فرانسه كه در يكي از سخنرانيهايش گفت: «ميپرسيد كه هدفهاي من كدامند؟ آقايان، هدفهاي من بسيار ساده هستند: پيروزي در جنگ»). فرماندهان بايد اين هدف را محقق ميكردند و «فرمانده موفق در آن جنگ بزرگ كسي بود كه به اعصاب خود مسلط باشد و در مقابل درد و رنجي كه از فرمانهاي او ناشي ميشدند متزلزل نشود.» تيلور، آدمها را، چه در پشت جبهه و چه در سنگرها از ياد نميبرد. برخلاف هابسبام كه ميگفت: «باوجود رودهدرازيهاي فراوان سياسي و ايدئولوژيك، حضور افراد هميشه تفاوت خيلي زيادي در تاريخ ايجاد نميكند» تيلور به نقشي كه افراد در مقاطع حساس ايفا ميكنند، باور داشت. معتقد بود كه - اگر نه هميشه و همه جا - اما قطعا گاهي شرايطي پيش ميآيد كه يك فرد براي هزاران نفر -يا حتي ميليونها نفر - تصميم بگيرد و با اين تصميم، سرنوشتهاي بسياري را رقم بزند. هيتلر كه نظر بسياري از فرماندهانش را ناديده گرفت و به جنگ با فرانسه اصرار كرد (و حداقل در آغاز پيروز هم شد) يا هواشناس متفقين كه بهتر از هواشناس ارتش آلمان تغيير شرايط جوي را پيشبيني كرد و فرصت حمله پيشدستانه را به امريكاييها داد يا موسوليني كه - برخلاف فرانكو در اسپانيا - تقدير خود و ايتاليا را به جنگ هيتلر گره زد فقط چند نمونه در اثبات اين واقعيت هستند. از نظر تيلور، تاريخ نه دستگاهي هوشمند با مسيري از پيش تعيين شده كه در هر مرحله محصول نهايي كنشها و واكنشهاي همه آدمهاي موثر است و اگر انحرافي هست - كه هست - نه تاريخ كه همين آدمها، هر كدام به سهم خود در شكلگيرياش نقش داشتهاند. نيز نوشت كه اما آدمها از تاريخ، از نگاه به گذشته چيزي ياد نميگيرند و مدام اشتباهات قبلي را، بدتر از قبل مرتكب ميشوند كه دو جنگ جهاني نشانمان داده رهبران سياسي و فرماندهان نظامي «از خطاهاي پيشين درس عبرت نگرفتند و تنها درسي كه آموختند، اين بود كه چگونه آنها را در سطح وسيعتري تكرار كنند.» اما تيلور، هشتادوچهار سال عمر كرد و هفتم سپتامبر 1990 در لندن از دنيا رفت. جز متون و مقالات دانشگاهي، براي نشريات عمومي نيز مينوشت و هميشه پاي ثابت حضور در راديو و تلويزيون بود. از طريق همين رسانههاي فراگير به شهرتي بسيار فراتر از يك مورخ رسيد و دانش فراوانش را به ميليونها مخاطب تقديم كرد. به ضرورت آموزش تاريخ به همه باور داشت و هر چه از دستش برميآمد براي اين باور به كار بست. بودند كساني كه نگرش او را به چالش كشيدند، اما جز عدهاي انگشتشمار، كسي اعتبار علمي او را زير سوال نميبرد.