• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۲۴ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5820 -
  • ۱۴۰۳ شنبه ۶ مرداد

پايان يا آغاز عصر بازي با سايه !

مهردادحجتي

لنين شيوه هوشمندانه و مبتكرانه‌اي براي مبارزه با تزار ابداع كرده بود.او با ده‌ها اسم، ده‌ها تشكل مخفي تشكيل داده بود كه عمده آنها جز خودش، هيچ عضوي نداشتند! او روي هريك از اين تشكل‌ها، يك نام گذاشته بود و از سوي آنها، با امضاي يك رهبر ناشناس بيانيه صادر مي‌كرد! تنها كسي كه از پوشالي بودن آن تشكل‌ها خبر داشت خودش بود! اما از بيرون اينگونه به نظر مي‌رسيد كه هر روز يك تشكل به تعداد تشكل‌هاي مخالف تزار اضافه مي‌شود و در حال عضوگيري از مخالفان براي براندازي است. تعدد تشكل‌ها و پر‌شماري اعلاميه‌ها، تصويري ترسناك و پر قدرت از مخالفان ارايه مي‌داد و همين جنگ رواني گسترده‌اي عليه تزار به راه انداخته بود. او قصد داشت كنترل افكار عمومي را با چنين ابتكاري در دست بگيرد تا در هنگام لزوم از آنها براي تظاهرات و‌ حتي شورش بهره ببرد . او در ميان دهقانان تشكل دهقاني، در ميان دانشجويان، تشكل دانشجويي و در ميان كارگران، تشكل كارگري تأسيس كرده بود . او در شكل و شمايل مختلف در تجمعات شركت مي‌كرد و از ميان آنها براي آن تشكل‌ها، عضو‌گيري مي‌كرد. او فردي به‌شدت باهوش و بسيارتشكيلاتي بود. او علاوه بر اين استعداد، اديب و خطيب زبردستي هم بود . به همين خاطر، خيلي زود بر مخاطبان تأثير مي‌گذاشت و آنها را شيفته و پيرو خود مي‌كرد. 
الگوي لنين بعدها، پس از انقلاب اكتبر، در بيرون مرزها تقليد و تكثير شد. از جمله در ايران . خصوصا پس از انقلاب، كه كشور دچار درهم ريختگي و هرج و مرج شده بود. در چنين شرايطي هر كس اراده مي‌كرد مي‌توانست با يك اعلاميه دست‌نويس، به عنوان يك تشكل، اعلام موجوديت كند! چنان‌كه اين اتفاق رخ داد و هر روز انبوهي اعلاميه بر در و ديوار شهر، خصوصا دانشگاه تهران، چسبانده مي‌شد و اين‌چنين خواسته‌اي بيان مي‌شد . تشكل‌هايي بي هويت، اما به‌غايت ترسناك! ترسناك مثل همان تشكل مجهولي كه جوادذبيحي را ربود و پس از شكنجه، سلاخي كرد و جسدش را در بيابان رها كرد و سپس در روزنامه اطلاعات بيانيه داد ! ذبيحي قاري قرآن بود و در ماه رمضان در راديو مناجات مي‌گفت.  او تنها جرمش دعا به جان «همايوني » بود كه براي همان هم دوبار پس از انقلاب دستگير و محاكمه شد و هر دوبار هم تبرئه و آزاد شد . اما آن گروه كه كاسه داغ‌تر از ‌آش بودند، معتقد به اجراي عدالت به سبك خود بودند. زبان او را در اسارت بريدند و در وضعيتي دردناك با شليك چند گلوله به عمر او پايان دادند. سپس با روزنامه اطلاعات تماس گرفتند و‌ خود را يك گروه اسلامي مجري عدالت معرفي كردند. آنها آن ترور ترسناك را، يك «اعدام انقلابي » در جهت برقراري عدالت اعلام كردند!
در آن روزها جامعه به‌شدت ملتهب و قابل اشتعال بود. با هر اتفاقي سريع به هيجان مي‌آمد و واكنش نشان مي‌داد.آستانه تحريك‌پذيري جامعه چنان پايين آمده بود كه آن را بسيار آسيب‌پذير كرده بود.در چنين شرايط پر هرج و مرجي، اثبات يا رد آن شايعات هم امري ناممكن شده بود.به همين خاطر هم رژيم نو‌بنياد، مدام دست به دامان راديو تلويزيون مي‌شد تا به آنها بگويد، فقط به اعلاميه‌هاي صادره از آن رسانه اعتنا كنند و هيچ شايعه‌اي را از هيچ منبعي نپذيرند. اما فقط اين نبود. حقيقتا، در آن ميان ايجاد تشكل‌هايي براي يارگيري هم بود. تشكل‌هايي موفق‌تر بودند كه سابقه بيشتري در امر تشكيلاتي داشتند . خصوصا دو تشكل پر سابقه، سازمان چريك‌هاي فدايي خلق و سازمان مجاهدين خلق، كه خيلي زود با عضو‌گيري از سراسر ايران، تشكيلات تقريبا از هم پاشيده خود را ترميم كردند. 
(٭) آنها شاخه دانشجويي خود را در دانشگاه‌ها سامان دادند و از برخي تشكل‌هاي خود رونمايي كردند. 
همين تكثير و گسترش تشكل‌هاي پيدا‌ و ‌‌پنهان در دانشگاه‌ها، نهايتا كار را به انقلاب فرهنگي كشاند. از مدت‌ها پيش، شايد از همان ابتداي پيروزي انقلاب، زمزمه‌هايي در خصوص تغيير بنيادي دانشگاه‌ها در محافل در گرفته بود. آيت‌الله خميني نيز در چندين سخنراني از وضعيت دانشگاه‌ها اظهار نارضايتي كرده بود. او حتي در واكنش به يك روزنامه با گرايش چپ - آيندگان - واكنش نشان داده بود.زمزمه‌ها، زماني بالا گرفته بود كه دانشجويان مسلمان خط امام، از تشكل خود، دفتر تحكيم وحدت رونمايي كرده بود و همان هم‌ خواهان تغيير وضع موجود شده بود. آنها سفارت امريكا را اشغال كرده بودند. ابتكار عمل را از دست گروه‌هاي چپ گرفته بودند و دست بالا را در افكار عمومي پيدا كرده بودند. به ويژه كه آيت‌الله خميني نيز، در واكنش به اقدام انقلابي آنها، در ماجراي اشغال سفارت، جانب آنها را گرفته بود و همين حمايت، جامعه را يكپارچه پشت آنها آورده بود.اتفاقي كه موجب دلخوري دولت مهندس بازرگان شده بود و آنها را به استعفا كشانده بود!
فاصله سفارت تا دانشگاه زياد نبود فقط چند صد متر! فاصله دو رخداد هم آنقدر زياد نبود . اشغال سفارت در ۱۳ آبان ۵۸ تا تعطيلي دانشگاه در ۳۱ خرداد ۵۹، فقط هفت ماه فاصله بود. جو دانشگاه پس از اشغال سفارت امريكا، به يك‌باره به سوي انجمن‌هاي اسلامي، چرخيده بود و جو ضد چپ بالا گرفته بود. دانشجويان مذهبي با اعتماد به نفس بيشتري نسبت به قبل، در تجمعات حضور پيدا مي‌كردند. دانشجويان پيرو خط امام، ابتكار عمل را در مبارزه عليه امپرياليسم از دست گروه‌هاي ماركسيست گرفته بودند و حالا جلودار مبارزه با امريكا شده بودند. چيزي كه آيت‌الله خميني هم به آن نياز داشت . اساسا انقلاب نياز به يك هويت تازه براي بقا داشت و آن هويت با اقدام دانشجويان به دست آمده بود. هويت ضدامپرياليستي كه مي‌توانست براي انقلاب وجهه جهاني هم كسب كند. خصوصا در ميان سازمان‌ها و جنبش‌هايي با گرايش چپ . اشغال سفارت به جاي اينكه نقطه ضعف حكومت نوتأسيس جمهوري اسلامي شود، تبديل به نقطه قوت آن شد! مجامع چپ هم از آن حمايت كردند . مثل كانون نويسندگان ايران كه در دو بيانيه آن حركت را قهرمانانه توصيف كردند . بيانيه‌هايي با امضاي برجسته‌ترين روشنفكران، شاعران و نويسندگان از قبيل محمود اعتمادزاده (به‌آذين)، سياوش كسرايي، هوشنگ ابتهاج (سايه)، فريدون تنكابني و محمدتقي برومند، احمد شاملو، غلامحسين ساعدي، محسن يلفاني، اسماعيل خوئي و باقر پرهام ... 
هر چه بود گفتاري تازه در عرصه سياسي درگرفته بود و انقلاب با ماجراي اشغال سفارت وارد دوران تازه شده بود. اما يك موضوع گويا از قلم افتاده بود و آن سال‌ها مبارزه گروه‌هاي چپ در بي‌اعتبار ساختن حكومت پهلوي بود. چيزي كه در گفتار تازه به آن بي‌اعتنايي شده بود. همان موضوعي كه بعدها موجب كدورت شده و گروه‌هاي چپ را از انقلاب دور كرده بود. اما تا آن زمان، هنوز ماه‌هايي فاصله بود و كشور آبستن حوادثي تازه بود. 
پس از استعفاي دولت بازرگان، شوراي انقلاب اداره امور را در دست گرفت. انتخابات برگزار كرد و كشور را از مرحله‌اي به مرحله‌اي ديگر پيش برد . اما در همين مدت كوتاه - خصوصا پس از استعفاي دولت بازرگان در اعتراض به اشغال سفارت و مداخله در امور دولت - گروهي از مشاوران آيت‌الله خميني از حلقه نزديك به او كنار رفتند و گروهي ديگر به او نزديك شدند. ماجراي سفارت شايد در كوتاه‌مدت براي گرم نگاه داشتن فضاي انقلابي كشور مفيد بود، اما در ادامه تبديل به يك مشكل شده بود . نخستين تحريم‌ها از همانجا آغاز شده بود. ارتباط ميان دو كشور، ايران و امريكا پر تنش شده بود و در نهايت هم اين ارتباط به شكل خصمانه قطع شده بود. 
در چنين شرايط و وضعيتي، دانشگاه هم متأثر از اين رخداد، پر تحرك‌تر شده بود. اما آيا الگوي دانشجويان خط امام، الگوي مناسبي بود؟ گروهي دانشجو، بدون اطلاع مقامات در عملي خلاف عرف ديپلماتيك و خلاف همه معاهدات بين‌المللي و حتي خلاف قوانين داخلي، وارد حريم يك كشور خارجي شده بودند و براي مدتي نامعلوم آنجا را اشغال و همه ۵۲ عضو آن را گروگان گرفته بودند! اين رفتار كه خود رفتاري بدعت‌گذارانه بود، هم از سوي بالاترين مقام و هم از سوي روشنفكران و گروه‌هاي مرجع و هم از سوي توده‌هاي مردم مورد استقبال و حمايت قرار گرفته بود. و اين چيزي شبيه تشويق ديگران براي بازتوليد چنين رفتاري بود! هماني كه ديگر دانشجويان را به تكرار برخي رفتارهاي مشابه واداشته بود. انبوهي تشكل همچون قارچ از درون زمين سربركرده بود و وضع دانشگاه را بيش از پيش بغرنج‌تر كرده بود. كش‌مكش ميان گروه‌ها بالا گرفته بود و آزادي به هرج و مرج گراييده بود. اين البته به دليل فقدان دولت مركزي بود. هنوز كشور دولت تشكيل نداده بود. در «خلأ قدرت »، اين وضعيت تشديد شده بود و هر گروهي راه خود را رفته بود . شايد ترس از ادامه آن وضعيت و ناتواني از اداره آن، شوراي انقلاب و رهبر را وادارا به اجراي برنامه‌اي تازه براي مهار آن اوضاع در دانشگاه كرده بود . دانشگاهي كه تقريبا از كنترل خارج شده بود. اما آيا شيوه‌اي كه براي مهار و اداره آن در نظر گرفته شده بود، شيوه در‌خوري بود؟ تعطيلي بلندمدت ‌دانشگاه و تصفيه گسترده عناصر علمي آن ؟ بي گمان گذشت زمان درس‌هايي در خود داشت كه مي‌توانست در بازنگري بسياري وقايع، به كار حكمراني بيايد. عبور از در‌هم‌ريختگي سال‌هاي نخست انقلاب، شايد الزاماتي براي حكمرانان و رهبران پديد آورده بود اما اكنون با فاصله‌اي نزديك به نيم قرن، حضور گروه‌هايي مرموز در سايه، چندان عقلايي به نظر نمي‌رسد . گروه‌هايي كه بيانيه مي‌دهند، در برابر نهادهاي قانوني، رفتاري خلاف قانون در پيش مي‌گيرند و گاه كشور را در برابر عمل انجام شده‌اي پر هزينه قرار مي‌دهند . رفتارهايي همچون اشغال سفارت بريتانيا و آتش زدن سفارت عربستان ! به نظر مي‌رسد حكومت براي رسيدن به يك روند قانونمند و محافظت از دستاوردهاي چند دهه، نياز به بازنگري در مواجهه با چنين گروه‌هاي به ظاهر خودسري دارد . گروه‌هايي كه آزادي‌هاي اجتماعي را تهديد و امنيت كشور را به مخاطره مي‌اندازند. با آغاز به كار دولت چهاردهم، شايد وقت آن است كه حكومت هم وارد دوراني تازه از حكمراني شود. دوراني كه در آن به نهادهاي انتخابي دست بالاتر داده شود و فعاليت خودسرانه گروه‌هاي تندرو براي هميشه متوقف شود. شفاف شدن فعاليت گروه‌هاي بدون نام و بدون شناسنامه و انتقال همه فعاليت آنها به تالار شيشه‌اي سياست، مي‌تواند نخستين گام در جهت بهبود اين وضعيت باشد . عبور از عصر كهنه به عصرنو، در آستانه ورود به نيم قرن دوم اين جمهوري .
••
 (٭) در سال‌هاي آغازين دهه پنجاه، ساواك با دستگيري گسترده سران هر دو سازمان - چريك‌ها و مجاهدين - اين دو سازمان را تا آستانه نابودي و محو كامل پيش برده بود. انقلاب اما فرصت احياي اين دو سازمان را فراهم آورد. 
•• 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون