كمخواهي مردم
ابراهيم عمران
وزير راه در بازديد سرزده از راهآهن تهران جملهاي بر زبان آورد كه مانيفست عده زيادي است و از طرفي هم در جبهه مقابل، هستند كساني كه به هيچوجه نگره مطرح شده توسط ايشان را قبول ندارند و اصولا نميپذيرند هم كه چنين تفكري داشته باشند. آقاي رستم قاسمي اما چه گفتند؟
ايشان در كمكاري مديران و مسوولان به نكتهاي اشاره كردند كه درويش مسلكي بسياري از ايرانيان را نشانه ميرود. گويي بيان داشتهاند كه «كمتوقعي» مردم سببساز آن شده است كه مسندنشينان، زياد كارها را جدي نگيرند. آري كمتوقعي و در حقيقت كم خواستن و شايد هم قناعت بيش از حد از ما، مردماني ساخته كه توان آن نداريم در ذهن و بينشمان؛ زندگي مطلوبتر و آسايش بيشتري خواستار باشيم.
گويي اين كم خواستن است كه سبب شده اين همه مصايب سخت، بر سرمان آوار شود. چه كه اگر زياد بخواهيم و نه زيادهخواه باشيم؛ آن وقت مسوولان هم بيشتر توجه و عنايت خويش را نثار ما ميكنند. نگرهاي كه شايد پر بيراه هم نباشد و تا «نگريد طفل كي نوشد لبن» نيز از دل همين نخواستنها، زاده شده است. شايد اگر بسنده نميكرديم به حداقلهاي زندگي و باور داشتيم ميتوانستيم بهره بريم از همه مواهب موجود، حاليه خط فقر ده ميليوني نميداشتيم. درصد بالايي محتاج كمك و يارانه نبودند. نميدانم خوشحال باشيم از اين گفته وزير سابق نفت و سكاندار فعلي راه و شهرسازي يا دل نگران از آنچه بر سرمان خواهد آمد در آتيه نزديك. يعني جوامع ديگر مردمانش ميخواهند و به دست ميآورند و اگر نخواهند صدايشان به گوش كسي نميرسد؟ باريكهاي بس تناقضبرانگيز است اين نگاه و با مدعاي ايراني و اسلاميمان در بيشتر مواقع ناسازگار. زندگي خوب صرفا از خواستن زياد حاصل نميشود. نوع تفكر شايد آدمي را در راهي خاص قرار دهد ولي متوليان امر را نميتواند راهگشا باشد. سيستم و سازمان نبايد به تفكر درويشي يا سلطاني، متكي باشد. زندگي توده مردم ديوان شعر نيست كه در لحظه تراوش نمايد از شاعر و سالها به يادگار بماند. بود و نبود آسايش، دغدغه اگر شد نزد مديران؛ آنگاه است كه ميشود همه بهترينها را براي هموطن خواست. لقلقه زبان اگر از بين برود، ميتوان رفاه را خواستار شد. بيجهت نيست كه كمخواهي و بينيازي نزد برخي عارفان و درويش مسلكان، آنچنان طي اعصار در نهاد ايرانيان رسوخ كرده كه به سختي بتوان ميزان آلام را از بين برد. صحبتهاي اميدبخش در كلام جناب وزير؛ شايد معاني جديدي براي مردم در ذهن ايجاد كند و البته پرسشهاي بيشماري هم كه آيا به قول سعدي: به نان خشك قناعت كنيم و جامه دلق يا سروده او را در جهان امروز عنوان ديگري بخشيم...؟