ما و بازنشستهها
اما از آنطرف به بركت جنگ مجموعه مديران قابل اعتمادي متولد شدند كه سرمايههاي ارزشمند كشور به حساب آمدند و ميآيند. يك دانشجوي ساده، يك معلم شهرستاني يا يك كارگر حاشيهنشين، يك كشاورز روستايي يا يك بچه مدرسهاي تازه پشت لب سبز كرده به جبهه ميرود و در آنجا تبديل به رزمندهاي هوشيار، جنگجويي تمامعيار، مبدعي خلاق و دانا و فرماندهي متواضع ميشود. در مهندسي رزمي نخبههايي پرورش يافتند كه كارهاي نشدني كردند و موجبات افتخار اين سرزمين را فراهم آوردند. لذا- بعد از جنگ- انتخاب وزير و وكيل و مدير و شهردار و از ميان اين گروه آزمون پس داده كار سادهتري بود. مديران كشور از دل همين گروههايي كه بر شمردم بيرون آمدند و بار سازندگي را به دوش گرفتند. اما كيست كه بتواند قسم بخورد رانت و پارتي و زد و بند به گزينش و انتصاب مسوولان راه نداشته. اصل و اساسش همينها بود كه برشمردم اما هيچ كجا نيست كه دست شيطان بسته باشد و هيچ سيستمي نيست كه از فساد مصون باشد. به خصوص هر كجا كه بيشتر از ارزشهاي اخلاقي و ديني فاصله گرفتيم حضور نفس اماره و شيطان پررنگتر شد، ريا و سمعه نيز به مناصب راه يافتند.
ما واقعا در اين زمينه گرفتاريهاي جدي داريم كه بايد هرچه زودتر حل و فصلشان كنيم و گرنه روز به روز زور و قوه ما كمتر ميشود و قدرت و صلابت نفس اماره بيشتر.
حالا كه 30 سال از جنگ ميگذرد و 40 سال از انقلاب، وقت بازنشستگي مديران كشور فرا رسيده است. به اختيار يا به اجبار بسياري از وزرا و استانداران و شهرداران و مديران بايد كنار بروند و منزل به ديگري بسپارند. خيلي هم خوب. اما آيا ما در طول اين 40 سال مكانيسمي طراحي كردهايم كه امروز با خيال راحت آن را جايگزين آزمون جنگ و زندان و مبارزه قرار كنيم؟ در مورد يكي از وزراي زمان جنگ خاطرم هست كه رييس دولت در مناقبش ميگفت او در زندان ستمشاهي بدترين و سختترين شكنجهها را تاب آورده. آزمون زندان را دستكم نگيريد. اگر كسي توانسته باشد شدائد و مشقات زندان و شكنجه زمان شاه را تاب بياورد پس ميشود با خيال راحت به او اعتماد كرد و كارهاي اساسي را به او سپرد. جنگ شوخيبردار نيست. به قول مرحوم چمران هر گاه شيپور جنگ نواخته شود مردها از نامردها تمييز داده ميشوند. ما هشت سال جنگ را تجربه كرديم و در مواقع مختلف توانستيم مردها را از نامردها تمييز دهيم. به بركت همين آزمون بزرگ جنگ بود كه جمهوري اسلامي توانست كادر اداره كشور را تكميل كند و بينگراني مسووليتهاي بزرگ را به دوش مديران جوان بگذارد. اين مسوولان از خارج كه نيامدهاند. يا در جنگ تربيت شدهاند يا كولهباري از مبارزه و تبعيد و زندان را بر پشت دارند يا در انقلاب از خود رشادتها نشان دادهاند. چند روز پيش در همين صفحه نوشتم كه ما متاسفانه به حزب و فعاليتهاي حزبي اهميت نداديم و توان حزب را در آموزش مديران سياسي جدي نگرفتيم و راه شهيد بهشتي را ادامه نداديم. حالا كه در 30 سال گذشته نه جنگي بوده (خدا را صد هزار مرتبه شكر كه نبوده) نه انقلاب و مبارزهاي و نه حتي حزبي. پس چطور و با چه مكانيسمي و به توسط چه سيستم هوشياري ميتوانيم نيروهاي جوان را به ميدان بياوريم و كارهاي بزرگ را به ايشان بسپاريم؟ در اين ميان چند تجربه نه چندان خوشايند را نيز از سر گذراندهايم. چند جوان متخصص و كارآزموده را هنوز به مقامي نرسانده صداهاي اعتراض از هر سو بلند شد و خود آن مديران عطاي مسووليت را به لقايش بخشيدند و رفتند دنبال زندگيشان. اين را مقايسه كنيد با پايمردي و ايستادگي مسوولان دهه شصت. البته تجربه موفق جهرمي و دوستانش را هم بايد جد بگيريم. البته كه نظام نيازمند خطرپذيري هم هست. اعتماد و خطرپذيري قوم و خويش همند و نميشود بدن نگراني قدرت را از پيرها گرفت و به جوانترها داد. يادمان باشد كه دهه شصت با وجود ترورها و تهديدها و كمبودها مديران مورد نظر ما ماندند و پروژههاي خود را به فرجام رساندند اما حالا در دهه 90، عملا هنوز پروژهاي شروع نشده بعضي دوستان جا ميزنند و كنار ميكشند و تمام ميشوند و ميروند پي كارشان.
پس از اين مقدمه دو نكته بگويم و بيش از اين سرتان را درد نياورم. اولا بهتر است با توجه به بضاعت كشور از هر نوع افراط و تفريطي بپرهيزيم. حتما جوانگرايي خوب و ضروري و لازم است. سلمنا. بر منكرش لعنت. اما مقدم بر جوانگرايي شايستهسالاري مهم است. مبادا ما به دست خودمان شايستهها را كنار بگذاريم و به مفهومي بلكه به عبارتي بچسبيم كه فينفسه ارزشي ندارد. نه جوان بودن فينفسه خوب است و نه پير بودن بد. مهم اين است كه هر كسي را بر سر جايش بايد نشاند. به عبارت بهتر «تا نشيند هر كسي اكنون به جاي خويشتن». ما مسوولان كشور را آسان و كمهزينه به دست نياوردهايم. بعضي از اينها براي اينكه صاحب تجربه شوند خون دلها خوردهايم. بيش از خون دل، مادي و معنوي هزينههاي گزاف پرداخت كردهايم. براي اينكه جواني بيتجربه تبديل به مديري لايق و توانمند شود كشور هزينه داده است، پس عقل و منطق حكم ميكند از خدمات ايشان بهرهمند شويم. مبادا به صرف مبارزههاي جناحي و سياسي عملا خودمان را از نعمت وجود مردمان صاحب صلاحيت محروم كنيم. نكته دو اما ضرورت طراحي سيستمي دقيق و هوشيار و سراسر بين است براي كشف و تربيت مديران كشور. مديراني كه از هر حيث قابل اعتماد باشند و اهليت و صلاحيت قبول مسووليت در جمهوري اسلامي را داشته باشند. اينجا جمهوري اسلامي است نه اروپا يا جنوب شرق آسيا. اقتضائات سياسي و عقيدتي جمهوري اسلامي نيز بايد همواره مدنظر باشد، ايضا آموزههاي تاريخي و ديني را نبايد از ياد ببريم و...