(كتاب پژوهشي «طنز در ادبيات تعزيه» كه حاصل سالها تحقيق زندهیاد استاد «منوچهر احترامي» است، چندسال پيش چاپ شد اما همچنان پخش و توزيع نشده است. بهمناسبت ماه محرم، قسمتهای مختصری از آن را در این ستون میآوریم. قسمت چهارم هم، از بخشی با عنوانِ «رفتارها و موقعیتهای طنزآمیز» برگزیده شده، با اندکی تلخیص.)
در تعزیه شهادت حضرت عباس، مکالمه شمر و ابنسعد در مورد رفتن یا نرفتن شمر به میدان جنگ، از بخشهای پرکشش تعزیه است. شمر و ابنسعد طی مکالمهای طولانی، سعی میکنند تقصیر کارهای ناکرده را به گردن یکدیگر بیندازند و ضمن گناهکار دانستن دیگری، خود را تبرئه کنند. در انتهای این مکالمه، شمر مردد میماند که به مقابله با حضرت عباس برود یا نرود. ابنسعد تردید را از دل او بیرون میکند و او را تشویق به رفتن میکند:
شمر:
هرکسی در سر و در سینه هوایی دارد
عقل با جهل عجب جنگ و نوایی دارد
شمع، دور و بر خود نور و ضیایی دارد
هرکس ای شمر! در این قافله جایی دارد
باز هم کشته شوم گر نروم از این راه
ابنسعد:
تو ایا شمر! ببین، شور و نوا میآید
فوجفوج اینهمه لشکر ز کجا میآید
تا کند با شه دین جور و جفا، میآید
بهر تاراج حسین، کربوبلا میآید
برو ای شمر! برو این سفر انشاءالله
شمر:
پسر سعد! تو افسون به زبانم کردی
عوض ساغر می، زهر به جانم کردی
به بر قاضی حاجات روانم کردی
جانب مرگ مفاجات دوانم کردی
باز هم کشته شوم گر نروم از این راه
ابنسعد:
شمر مردود دغا، از چه خطابم کردی؟
از برای ری و کرکوک جوابم کردی
فتح با ما بوَد ای شمر؟ عتابم کردی
تو خجالتزده از یوم حسابم کردی
برو ای شمر! برو این سفر انشاءالله
در تعزیه ورود به قتلگاه، ابنسعد و شمر در گرماگرم جنگ، بر سر تعداد کشتهها اختلاف حساب بههم میزنند و بعد از سرشماری شهدا و بررسی یادداشتهایشان متوجه میشوند که یکی از شهدا را از قلم انداختهاند.
ابنسعد:
در خاک کربلا تو بگو تا رسیدهای
ای شمر! چند سر تو در اینجا بریدهای؟
بنما به من تمامی سرهای مردگان
ای شمر! شاد کن دل من را در این مکان
شمر:
هفده سر است با سر نورانی حسین
گردیدهاند آنهمه قربانی حسین
ابنسعد:
ولی بدان تو ایا شمر در ستم استاد
چنین به نامه نوشتم برای ابن زیاد
که هجده نفر از نسل احمد مختار
شدند کشته به کربوبلا به زاری زار
یکی کم است حساب تو از نوشته من
بگو کجا سر دیگر جدا کنم از تن؟
شمر:
بدان به خاطرم آمد که سید ثقلین
جناب خامس آل عبا، امام حسین
نمود خواهش آبی برای طفل صغير
بهجای آب به حلقش زدند ناوک تیر
یقین که دفن نموده است با دل بریان
به پشت خیمه خود، طفل کشته عطشان
رویم تا سر او را جدا کنیم از تن
برای آنکه شود هجده گفته تو و من
شمر و ابنسعد با همکاری یکدیگر شهید مفقود را که علیاصغر حسین است در پشت خیمهها پیدا میکنند و بر این اساس حسابهایشان را سرراست میکنند.
به این ترتیب، یکی از تلخترین موقعیتهای طنزآمیز در تعزیه، که مبین دنیاداری بیانتهای دو تن از شقیترین اشقیای وقایع کربلاست، در تابلویی بدیع تصویر میشود.