روايتهاي پراكنده وودي آلن از چرخو فلك
لازم نيست آدمها را كارگرداني كني
شهربازي
دقيقا در شهربازي بزرگ نشدم، بلكه خانهمان نزديك شهربازي بود. وقتي بزرگ ميشدم، شهربازي «كني آيلند» حالوروز خوبي نداشت. قبل از اينكه به دنيا بيايم، قرار بود شهر مجللي بشود و از كيلومترها دورتر و از اقيانوس اطلس، چراغهاي «كني آيلند» ديده شود و وقتي من دوران كودكيام را پشت سر ميگذاشتم فروپاشي اين شهر شروع شده بود. به نظرم «كني آيلند» حالوهواي خوبي براي فيلم دارد چون آن زرقوبرقها و وسايل بازي و دنياي خيال و ترسهاي ساختگي و اين جور چيزها را دارد و اين چيزها دقيقا جلوي چشمت هستندو وقتي به «كني آيلند» ميرفتم هميشه مجذوب اين موضوع ميشدم كه آدمهايي درست در اين شهر و در ميان اين چيزها زندگي ميكنند. آنها بچههايشان را آنجا بزرگ ميكنند و براي شان مثل يك كلوپ ارزانقيمت است. منظورم اين است كه بچهها دور خانهشان ميدوند و هزاران جهانگرد ببينند و سروصدا و موزيكي را كه از دستگاه موسيقي كاليوپه بيرون ميآيد، بشنوند. در نتيجه به نظرم آمد فضاي خوبي دارد، فضايي رنگين براي اينكه داستان در آنجا روي بدهد. هميشه عاشق «كني آيلند» بودم و هميشه از پدرم ميخواستم من را به آنجا ببرد و او هم ميبرد اما هرگز از «كني آيلند» خوشش نميآمد. هميشه ميگفت ترجيح ميدهد من را جاي ديگري ببرد.
بازيگران
بازيگراني كه انتخاب كردم خيلي خوب هستند. جيم بلوشي، كيت وينسلت، جاستين تيمبرليك، جونو همه بازيگران خوبي هستند. قبل از اينكه آنها را استخدام كنيم فيلمهاي زيادي ديديم، با افرادي مشورت كرديم، براي انتخاب كيت يا جاستين به ذهن متمركز يا بازيگردان بزرگي احتياج نيست. در نتيجه آنها را استخدام كردم و سعي كردم خيلي احساسات خودم را به آنها تحميل نكنم و اجازه دادم كاري كه باعث شده همه آنها را دوست داشته باشند، انجام دهند. نميخواستم بر آنها برتري داشته باشم و بگويم اين كار و آن كار را اين شكلي بكنيد و اين چيزي است كه به آن فكر ميكنم. مهم نبود من به چه چيزي فكر ميكردم، خيلي وقتها پيش ميآمد كه آنها كاري كه من فكرش را كرده بودم انجام نميدادند و نتيجه خيلي خوب از آب درميآمد چون براي آنها طبيعيتر بود و اينطوري بهتر هم بود. بنابراين من احمقانهترين راهنماييها را به آنها ميدادم: «سريعتر»، «بلندتر»، «بهتر»، اما لازم نيست اين آدمها را كارگرداني كني فقط كافي است آنها را استخدام كني و خيلي روي كارشان نظارت و دخالت نكني. هر از چند گاهي بايد بهشان بگويي ميشود كمي سريعتر عمل كني يا ميتواني كمي بيحالتر در اتاق راه بروي؟
رييس خانه كيست؟
بدون شك همسرم. همسرم شخصيتي سلطهجو و قوي دارد و بهشدت كاردان است و من بهشدت ناكاربلد. يعني وقتي ميخواهم تلويزيون را روشن كنم بايد او را صدا كنم. پس واضح است اداره امور خانه به گردن اوست و خرج خانه را هم او اداره ميكند. من خرجي كمي دارم، هر دو هفته يك بار 35 دلار. و الان هم باقيمانده آن توي جيبم است و همهچيز دست همسرم است. من راضيام. هرگز مشكلي نداشتهام، راستش، مسووليت سنگيني به دوشم ميگذارد و به اين طريق ميتوانم كار كنم و مطمئن باشم او همهچيز را ميچرخاند.
مجموعهداري؟
من اصلا عكس و اينجور چيزها جمع نميكنم. هيچ يادگارياي از كارم ندارم، هيچ عكسي از من با كيت وينسلت يا فرد ديگري در خانهام نميبينيد. هيچ برنامه ضبط شدهاي از تئاتري كه داشتم يا فيلمي كه ساختهام ندارم. احساس ميكنم وقتي كار فيلم، در هر جنبهاي، تمام شد، فيلم رفته است پي كارش و اينطوري است كه من هرگز چيزي نگه نداشتهام.
نوشتن درباره شخصيتهاي زن
خب هر كسي مولفههاي مردانه و زنانهاي دارد. مطمئنم من هم همينطورم. اما هرگز اين داستانها را نگفتهام؛ وقتي فيلمسازي را شروع كردم و ستاره بودم هرگز براي زنها ننوشتم. براي مردها مينوشتم، هميشه براي مردها. بعد با ديان كيتن وارد رابطه شدم و چند سالي با همديگر زندگي كرديم و از آن زمان دوستان صميمي شديم. من تحت تاثير او قرار گرفتم؛ هر چيزي را كه به او مربوط ميشد، مينوشتم. آن زمان بود كه نوشتن براي او را شروع كردم. نوشتن براي زنها را، به خاطر ديان، شروع كردم. كمكم ديدگاههايي را از طريق نگاه او دريافتم، از طريق چشمهاي يك زن. رفتهرفته از آن خوشم آمد و فهميدم شخصيتهاي زن برايم جالبتر از شخصيتهاي مردانه است چراكه پيچيدگي بيشتر و طيف گستردهاي از احساسات را دارند و شخصيتهاي مردانه روي پرده سينما سادهتر و احتمالا نه در زندگي حقيقي اما روي پرده، سادهترند. اما زنها برايم جالبترند و نوشتن درباره آنها را شروع كردم. از آن زمان از اين كارم لذت ميبرم.
اداي احترام به تنسي ويليامز و يوجين اونيل
من هرگز به كسي اداي احترام نكردهام. اما فكر ميكنم هر چيزي كه مينويسم، جدا اگر كمدي نباشد، مايههايي از تنسي ويليامز در آن ديده ميشود؛ او و يوجين اونيل منبع الهام بزرگي براي من بودند. خودم ملتفت ميشوم كه هميشه در كارهايم ظاهر ميشوند و اگر يوجين اونيل را به خوبي بشناسيد، ميتوانيد بفهميد كه او منبع الهام بزرگي است.
emanuellevy.com