برخيز و اول بكش (48)
فصل ششم
مجموعهاي از مخاطرات
نويسنده: رونن برگمن / ترجمه: منصور بيطرف
بعد از ماجراي دانشمندان آلماني، موساد روي ريل افتاد. ماير آميت از ارتش نيروهاي حرفهايتري آورد، فناوريهاي جديدتري را ارايه داد و روابط با سرويسهاي امنيتي سراسر جهان را تقويت كرد. او همچنين اقدام به اصلاحات سازماني بيشماري كرد.
آميت ميخواست يك بخش عملياتي منفرد در موساد بنا نهد كه تمام واحدهايي را كه با خرابكاري، كشتن هدفمند و جاسوسي در كشورهاي عربي سروكار دارند زير يك چتر بياورد. براي انجام چنين كاري آميت همان كاري را ميخواست انجام دهد كه هارل براي سالهاي به دنبالش بود و آميت با آن مخالفت ميكرد . او واحد 188 را از آمان به موساد آورد و آن را با ميفراتز شامير ادغام كرد. يوسف ياريو را به عنوان سرپرست بخش منصوب كرد و شامير را معاونش
قرار داد.
رييس موساد نام اين بخش را قيصريه نام نهاد، شهر رومي در كنار ساحل مديترانه، كه نمونه ديگري از ميل جامعه اطلاعاتي اسراييل به نامهاي رمزينهاي كه از تاريخ كهن كشور برداشته ميشود، است . نام رمز فعاليت شبكه قيصريه در خارج از اسراييل سنا بود.
همچنين آميت بخش اطلاعاتي خودش را ميخواست. تا همين اواخر، بيردز، واحد مشابه، هم براي شين بت كار ميكرد و هم موساد. حالا آميت تصميم گرفته بود كه يك واحد جداگانهاي كه فقط براي خارج از اسراييل و فقط براي موساد كار كند. او تعدادي از افراد واحد بيردز را براي واحد تازه تاسيس اطلاعاتي كه او نام آن را كلوزوز گذاشته بود به همكاري
فراخواند .
علاوه بر اين تغييرات بوروكراتيك، تحت مديريت آميت، آژانس عملياتهايي را انجام داد كه مقادير بيشماري از اطلاعات درباره دولتهاي عرب و سرويسهاي نظاميشان جمعآوري كرد. يكي از برجستهترين اين عمليات، عمليات الماس (دياموند) بود كه واحد جانكشن يك خلبان عراقي به نام منير ردفا را استخدام كرده بود؛ او با هواپيماي جديد جنگنده ميگ21 كه پيشرفتهترين و تهديدآميزترين اسلحه حملهاي بلوك شوروي در آن زمان بود، به اسراييل پناهنده شد. حالا نيروي هوايي اسراييل قادر بود تا با قدرتمندترين حريفش در مبارزه آتي هوايي مقابله كند. پنتاگون خيلي مشتاق بود تا رازهاي هواپيما را به دست آورد و آميت نهتنها طرحهاي كاغذي ميگ را بلكه خود هواپيما را با تجهيزات كامل همراه با يك خلبان تربيت شده را هم به
امريكاييها داد.
آميت همچنين متاسفانه روابط مخفي اسراييل با مراكش را در راستاي «دكترين پيراموني» برقرار كرد. با آنكه مراكش يك كشور عرب و در ارتباط نزديك با دشمنان اصلي اسراييل بود ولي يك كشور ميانهرويي كه هيچ اختلاف قلمرويي با اسراييل نداشت. علاوه براين، رهبر آن ملك حسن دوم، يك پادشاه نسبتا طرفدار غرب بود.
مراكش اطلاعات و كمكهاي فني ارزشمندي از اسراييل دريافت ميكرد و در مقابل، حسن به يهوديهاي مراكش اجازه داده بود كه به اسراييل مهاجرت كنند و موساد هم اين حق را به دست آورد تا يك ايستگاه دايمي در رباط، پايتخت مراكش، تاسيس كند تا از آنجا بتواند جاسوسي كشورهاي عرب را
انجام دهد.
اوج همكاري در سپتامبر سال 1965 رخ داد، زماني كه ملك حسن به تيمي از موساد به رهبري زوي مالچين و رافي ايتان اجازه داد تا تمام اتاقهاي ملاقات و سوييتهاي شخصي رهبران دولتهاي عرب و فرماندهان نظاميشان را در طي نشست سران عرب در كازابلانكا شنود بگذارند. هدف نشست سران بحث درباره بنيان گذاشتن فرماندهي مشترك عرب در جنگهاي آينده با اسراييل بود. اما از آنجا كه رابطه ملك حسن با برخي از حكمرانان عرب سست بود و او ميترسيد كه برخي از آنها بهدنبال سرنگونياش باشند بنابراين به موساد اجازه داد تا مكالماتشان
را بشنوند.
اين امر به موساد اجازه داد يك نگاه اجمالي بيسابقهاي به اسرار اطلاعاتي و نظامي بزرگترين دشمنانش بيندازد و ايدههاي رهبران آن كشورها را بداند. در آن نشست، فرماندهان ارتش عرب گزارش دادند كه نيروهايشان براي يك جنگ تازه عليه اسراييل آماده نيستند، اطلاعاتي كه وقتي دو سال بعد، در ماه جوئن سال 1967، رهبران نظامي اسراييل از اشكول، نخستوزير اسراييل، مصرانه خواستار جنگ شدند، اساس اعتمادشان قرار گرفته بود. يك گزارش موساد بيان كرده بود، «اين مواد حساس؛ يكي از برجستهترين دستيابي اطلاعاتي اسراييل از زمان تاسيس
آن بود.»
اين عملياتهاي موفقيتآميز، نيروي دفاعي اسراييل را به اطلاعات حياتي كه براي جنگ آينده مورد نياز بود مجهز كرد . اما در اين سرعت سرسامآور و گيجكننده، مخاطرات يكي پس از ديگري به آميت و سازمانش
ضربه وارد كرد .