بيورن مهير نوازنده گيتار بيس و آهنگساز سوئدي در دومين دوره فستيوال «Show of hands» روي صحنه رفت. او همچنين كارگاهي با موضوع «بداههنوازي از هيچ» برگزار كرد و در اجراي سورپرايز و اختتاميه فستيوال به همراه آنيا لخنر، فرنك اسنتبرگر، كلاوس گزينگ و علي بوستان حضور داشت. بيورن مهير بيش از بيست سال است كه به عنوان هنرمند مستقل با گروههاي مختلف همكاري ميكند و گروه «بازار بلو» را تاسيس كرده است. در ادامه مصاحبه او را ميخوانيد.
شما در اجرايي كه داشتيد بيشتر قطعاتي را از آخرين آلبوم خود يعني «Provenance» اجرا كرديد اما فضايي كاملا متفاوت نسبت به آنچه در آلبوم شنيديم داشت. چه شد كه اجرا به اين فضا و سمت و سو رسيد؟
من هيچ برنامهاي براي نواختن قطعات نداشتم. طبيعتااز نواختن قطعات آلبوم «Provenance» يا كارهاي ديگرم بسيار لذت ميبرم اما اينها رپرتواري هستند كه همواره بخشي از پيشزمينه ذهنيام خواهند بود. به جز اين من اجراهاي بسيار قوي را در اين فستيوال ديدم كه همه روي من تاثير داشتند. من دوست دارم كارم را با يك صداي كوچك شروع كنم و بعد اجازه دهم تا صدا فضا را پر كند و با بازگشت آن متوجه شوم چگونه در ماجراجوييام ميتوانم نتهاي بعدي را پيدا كنم. بعد پيش ميروم و متوجه ميشوم كه كدام قطعه ميتواند براي اين لحظه تصويرسازي مناسبي كند.
شما در مورد بداههنوازي از هيچ ميگوييد و البته اينطور كه مشخص است در اجرايتان هم همين كار را انجام داديد اما اساسا آيا اين هيچ واقعا هيچ است؟ شما با تمام تجربيات و احساسات و مواجهههاي گوناگوني كه در طول زندگي خود داشتيد بداههنوازي ميكنيد و قطعا همواره اين مسائل روي اجراي شما تاثير خواهد گذاشت.
بله درست ميگوييد. هيچ چيزي وجود ندارد كه قطعي باشد. همه ما با تجربيات و سلايقمان ساخته ميشويم و من هم در طول ساليان با نوازندههاي مختلفي از فرهنگهاي مختلف ساز زدهام و طبيعتا تحت تاثير آنها هستم. اما درواقع اينكه ميگويم بداهه از هيچ منظورم آن صداي ابتدايي است كه كار را آغاز ميكند. به جاي اينكه تصميم بگيرم و برنامهريزي كنم كه با يك ملودي، قطعه، ريتم يا ريف مشخص كار را شروع كنم؛ درون اين پروسه غرق ميشوم. يك صدايي را به فضا اضافه ميكنم و اجازه ميدهم تا آن صدا به من جهت دهد. درواقع اساسا ماجرا اين است كه همهچيز بيشتر به صدا برميگردد تا تكنيك. تكنيك قطعا يك ابزار مهم است اما همهچيز به صدادهي مربوط ميشود و تكنيك فقط يك ابزار است كه البته من همواره از تمرين كردن و افزايش دادن تكنيكهاي نوازندگي بيس هم لذت ميبرم. اساسا موسيقي به تكنيك بر نميگردد. شما وقتي يك قطعه خيلي تاثيرگذار ميشنويد نميگوييد فلان نوازنده چقدر سريع مينوازند بلكه همهچيز به صداها برميگردد. اگر آن قطعه برايتان تاثيرگذار است به خاطر صدا و واكنش شما نسبت به آن است نه سرعتش.
شما همواره به دنبال صدادهيهايي از ساز گيتاربيس هستيد كه خيلي متداول نيست و در واقع مدام ظرفيتهاي صوتي اين ساز را افزايش ميدهيد. نميدانم شما چقدر با اين مساله مواجه شديد اما ما در ايران بسياري از اساتيد موسيقي را داريم كه وقتي يك نوازنده تصميم ميگيرد تا به صدادهي تازهاي از سازش برسد و كارهاي غيرمتداول انجام دهد با او مخالفت ميكنند و بعضا حتي عصباني ميشوند كه چرا بر اساس قواعد مشخص ساز نميزند. نظر شما در اين مورد چيست؟
اين موضوع كه اين كار غلط است و آن كار درست است چيزي است كه همه ما با آن بزرگ شدهايم اما بايد ببينيم كه اين بايدها و نبايدها از كجا ميآيند. گاهي اين نبايدها براي اين است كه نوازنده به بدنش صدمه ميزند مثلا ساز را اشتباه دستش ميگيرد و باعث صدمه ميشود. در اين شرايط بايد تذكر دهند اما در باقي موارد فكر ميكنم يك سوال مهم وجود دارد و به جاي اينكه به شاگردان بگوييم اين كار را نكن چون غلط است بگوييم اين غلط است. ميداني چرا انجامش دادي؟ اگر شما بدانيد كه چرا يك نت غلط نواختيد ديگر غلط وجود ندارد چون شما انتخاب كرديد كه نت اشتباه را بنوازيد. اگر شما آگاهانه در گام دو ماژور نت دو ديز را بنوازيد ديگر آن نت غلط نيست. از طرف ديگر اينكه شما نتهاي صحيح را بدون اينكه بدانيد چرا، بنوازيد كاملا غلط است. غلط است چون شما نميدانيد كه با اين نتها چه تاثيري ميخواهيد بگذاريد.
زوفيا بوروس در اولين شب فستيوال قطعه «Trails crossing» از آلبوم آخر شما را اجرا كرد. نظرتان درمورد اين قطعه و فضاي كاملا متفاوتي كه او ساخت چيست؟
به نظرم اتفاق بينظيري بود و قطعا ميتوانم بگويم كه اين يك قطعه تازه است و معناي متفاوتي از بداههنوازي است. من اين قطعه را براي گيتار كلاسيك ننوشته بودم اما طوري كه زوفيا با آن مواجه شده است كاملا منحصربهفرد است.
براي من اجراي شما بهشدت غمانگيز بود. به فضاهاي عميق و تاريكي ميرفت كه شايد احساس شخصي من نسبت به آن باشد. اما نظر شما در اين مورد چيست؟
من به هيچوجه قصد غمگين كردن مخاطبان را نداشتم و بسيار خوشحال بودم كه در اين فستيوال در كنار دوستانم روي صحنه ميروم اما ميتوانم آن غمي كه شما ميگوييد را متصور شوم كه كاملا ناخودآگاه به موسيقي منتقل شده است. به هرحال من چيزهايي را ميبينم. با تمام مشكلات و مسائلي كه مردم ايران با آن درگير هستند و مسائل سياسي كه به وجود آمده تا حدي همه غمگينتر از قبل هستند. به هرحال اين بد نيست كه از اجراي من به مخاطبان غم منتقل شده باشد اما اميدوارم در اين شرايط استرس منتقل نشده باشد.
در شرايطي كه مردم و مخاطبانتان حالشان بد است شما چه ميكنيد؟ به طور كلي فكر ميكنيد هنر در اين شرايط بايد چه كار كند؟
وقتي همه در يك لوپ قرار گرفتهاند و به طور مداوم با سختي و مشكلات مواجه ميشوند شايد هنر فقط يك مكث كوتاه باشد تا از اين لوپ خارج شوند. من نميتوانم به مردم بگويم كه چهكار كنند نه به عنوان يك سياستمدار و نه به عنوان يك موزيسين كه كاغذي دستش گرفته و به مردم ميخواهد بگويد كه چه كنند. من نميتوانم در ديگران تغيير ايجاد كنم؛ قطعا همهچيز از آنها شروع ميشود پس تنها كاري كه من ميتوانم با هنر انجام دهم اين است كه يك پنجره كوچك درونتان باز كنم تا راه را پيدا كنيد.
اين دومين دوره فستيوال «Show of hands» است و شما در هر دو دوره حضور داشتيد. نظرتان درمورد اين فضا چيست و چه آيندهاي براي آن ميبينيد.
اين فستيوال قطعا منحصربهفرد است. فستيوالهاي كوچك يكي دو روزهاي در دنيا هستند كه روي بداههنوازي تمركز ميكنند و البته نميدانم كه لزوما تكنوازي باشند اما اينجا با تمركز بر يك مسير خيلي باريك، جهان گستردهاي از بداههنوازي را نشان ميدهد. هر يك از نوازندگان ورژنهاي مختلفي از بداههنوازي را ارايه ميكنند. اين تجربه بسيار قدرتمندي براي همه ما است. من فكر ميكنم رامين صديقي هم بسيار شجاع است كه چنين چيزي را به مخاطبان ارايه ميكند چون ميدانيد كه اين نوع موسيقي به هيچوجه عامهپسند نيست و گاهي براي مخاطبان سخت خواهد بود تا با چنين صداهايي ارتباط بگيرند. فكر ميكنم مردمان زيادي نباشند كه چهل و پنج دقيقه تكنوازي كنترباس شنيده باشند اما خوشبختانه اينجا مخاطبان با گوشهاي باز پيگير كارها بودند و هستند. حتي اگر كسي سليقهشان با اين سبك از موسيقي يكي نباشد هم متوجه خواهند شد كه در جايي از جهان چنين اتفاقاتي هم ميافتد و چنين نگاهي وجود دارد. براي من مثل تربيت و آموزش دادن مخاطباني است كه تا به حال چنين چيزهايي را نشنيدهاند. به طور مثال در اجراي متس آيلرتسن شما قطعاتي را شنيديد كه احتمالا براي بسياري از مخاطبان صداهايي كاملا ناآشنا بود و بعد از اجرا ميديدم كه بسياري از اين اجرا لذت برده بودند. اين قطعا يك مواجهه تازه براي آنها بوده است.
وقتي همه در يك لوپ قرار گرفتهاند و به طور مداوم با سختي و مشكلات مواجه ميشوند شايد هنر فقط يك مكث كوتاه باشد تا از اين لوپ خارج شوند. من نميتوانم به مردم بگويم كه چهكار كنند نه به عنوان يك سياستمدار و نه به عنوان يك موزيسين كه كاغذي دستش گرفته و به مردم ميخواهد بگويد كه چه كنند. من نميتوانم در ديگران تغيير ايجاد كنم؛ قطعا همهچيز از آنها شروع ميشود پس تنها كاري كه من ميتوانم با هنر انجام دهم اين است كه يك پنجره كوچك درونتان باز كنم تا راه را پيدا كنيد.