• ۱۴۰۳ يکشنبه ۴ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4196 -
  • ۱۳۹۷ دوشنبه ۹ مهر

به مناسبت 4 مهرماه سالروز تولد فيلسوف

هايدگر ماركسيست

چرا دستگاه فلسفي هايدگر براي چپگرايان جالب است؟

سياستنامه| مارتين هايدگر بدون شك ماركسيست نبود. ميانه خوبي نيز با ماركسيست‌هاي زمانه‌اش نداشت. سهل است كه در دوره‌اي بحث‌انگيز با حزب ناسيونال-سوسياليسم آلمان نيز همراه شد، حزب بدنام نازي كه با وجود ادعاي سوسياليست بودنش، به سختي به سركوب چپ‌گرايان آلماني پرداخت و در واقع سياستي فاشيستي را در عرصه‌هاي سياست و اقتصاد و فرهنگ پيش گرفت. اين همه اما مانع از آن نبود كه هايدگر احترامي زايدالوصف براي فيلسوف هموطن و همزبانش يعني كارل ماركس قائل نشود. او ماركس را نه در مقام يكي از بنيانگذاران جامعه‌شناسي يا از معماران اقتصاد سياسي و نه حتي در جايگاه يك متفكر برجسته سياسي، بلكه به منزله يك فيلسوف مي‌خواند. از نظر هايدگر، ماركس فيلسوفي است كه در تداوم سنت ايده‌آليسم فلسفي در آلمان و به ويژه متفكراني چون هگل و فيشته، با هوشمندي متوجه سويه‌هاي فلسفي مفاهيمي كه به كار مي‌برد، هست. به همين سياق، ماركسي كه هايدگر مي‌خواند، با ماركس ماركسيست‌ها و ماركس جامعه‌شناسان و اهالي اقتصاد و علم سياست تفاوت داشت. ماركس براي او، فيلسوفي بود كه سويه‌هاي مابعدالطبيعي و هستي‌شناسانه عميقي داشت، جنبه‌هايي كه به نظر هايدگر، از ديد عمده مفسران ماركس مغفول واقع شده بود. جستار حاضر البته واكاوي اين جنبه از انديشه‌هاي مارتين هايدگر نيست. نويسنده در اين جستار به اقبالي كه از سوي چپ‌گرايان و به ويژه پژوهشگران چپ در ايران به هايدگر شده مي‌پردازد و مي‌كوشد با بازخواني تاريخ دريافت هايدگر در ايران، به برخي از چهره‌ها و آثار در اين زمينه بپردازد:

 

محمد آسياباني

ماركسيست‌هاي بسياري در ايران و جهان به منظومه فكري مارتين هايدگر علاقه نشان داده و از آن تاثير گرفته‌اند. در ايران نيز هرچند متعلقان جناح راست نام هايدگر را مطرح كرده و او را يگانه فيلسوف در جهت اهداف خود دانسته‌اند، اما اين متفكران چپ بودند كه ترجمه آثار هايدگر و شرح آراي او را به مخاطبان به دست دادند. هرچند در برهه‌هايي تقابل ميان هايدگر و ماركسيست‌ها ثبت است، اما علاقه آنها به انديشه هايدگر انكارناشدني است و اين علاقه شايد به تاثير هايدگر از ماركس بازگردد. در نوشتار زير به بحث در اين باره پرداخته‌ايم.

مارتين هايدگر را يكي از مهم‌ترين انديشمندان در طول تاريخ حيات بشري معرفي كرده‌اند. انديشمندي كه بر فراموش شدن پرسش از وجود تاكيد كرد و به انتقاد از متافيزيك رايج غربي پرداخت. همچنين انديشه‌هاي او در نقد تكنولوژي اهميت ويژه‌اي در نگاه هستي‌شناسانه به اين مقوله در جهان انديشه پس از خود گذاشت. كتاب «هستي و زمان» هايدگر نيز به عنوان يكي از مهم‌ترين متون در تاريخ انديشه شناخته مي‌شود.

منظومه فكري هايدگر در دوران حياتش با ترجمه «هستي و زمان» به زبان‌هاي مختلف باعث تحول عمده در شاخه‌هاي مختلف علوم انساني شد. عمده فيلسوفان پس از هايدگر همگي وامدار او هستند. ترجمه «هستي و زمان» در فرانسه بيشترين تاثير را در ميان متفكران ماركسيست گذاشت و انديشمنداني چون فوكو، آلتوسر و سارتر همه بخشي از نظام معرفت‌شناسي خود را مديون هايدگر هستند .

تعدادي از شاگردان هايدگر نيز در دوران‌هاي مختلف تدريسش ماركسيست بودند. يكي از مشهورترين اين شاگردان هربرت ماركوزه است. ماركوزه هرچند بعدها به نقد تفكر هايدگر پرداخت، اما تلاش فكري شاياني در جمع ميان آراي هايدگر و ماركس داشت و تا حدي نيز در اين راه موفق بود. به باور ماركوزه ماركس و هايدگر هر دو منتقد سرسخت نگاه انتزاعي به هستي و انسان بودند و تلاش آنها در راستاي ديدي انضمامي به جهان بود. به عبارتي هر دو با نگرش رايج به هستي در طول تاريخ انديشه مخالف بوده و خواستار طرحي نو در هستي‌شناسي بودند. همچنين در ايران نيز نخستين كسي كه دست به ترجمه آثار هايدگر زد، يك ماركسيست بود و بعدها نيز پيروان انديشه چپ به تقرير و تفسير آراي هايدگر اقدام كردند. به نظر مي‌رسد، نقد هايدگر بر عقل مدرن و تكنولوژي و به تبع آن مدرنيته كه دل را از طراحان «غرب‌زدگي» در ايران ربود، براي انديشمندان نحله چپ نيز جالب بوده است و آنها (ازجمله مراد فرهاد‌پور) انديشه‌هاي هايدگر را به ماركس بسيار نزديك دانسته و بر اهميت مفاهيم ماركسي در دستگاه فلسفي هايدگر تاكيد كرده‌اند. بنابراين ماركسيست‌ها نيز هايدگر مي‌خواندند و به تفكر او وابسته بودند و در ادامه نيز نشان خواهيم داد كه انديشه هايدگري با ماركسيسم در ساحتي از فلسفه به هم نزديك مي‌شوند، اما يك ابهام بزرگ در اين ميان به چشم مي‌خورد و آن دشمني سرسخت هايدگر با ماركسيست‌هاست و در جريان مقابل نيز البته ماركسيست‌ها نيز به خون هايدگر تشنه بودند. اين ابهام بسيار اساسي است، اما به نظر مي‌رسد كه تا پيش از شكل‌گيري جنبش ناسيونال سوياليست آلمان و سربرآوردن حكومت رايش سوم اين تقابل دوگانه وجود نداشته است. به عبارتي دشمني ميان آلمان نازي با ماركسيست‌ها در تقابل دوگانه هايدگر و ماركسيست‌ها نيز تاثير گذاشت و اين تقابل بيشتر سياسي بود تا فلسفي.

هايدگر ماركسيست

ماركس در نگاه به وجود، نقد متافيزيك غربي و همچنين نگاهش به مقوله كار، بدون آنكه خود نام «پديدارشناسي» را به آن بدهد، به يك معنا كارش پديدارشناسي است. همچنين يكي از مهم‌ترين مفاهيمي كه منظومه فكري ماركس بر آن استوار شد «ديالكتيك هگلي» است. از نظر هگل ديالكتيك داراي دو بعد منطقي و تاريخي بود. ديالكتيك به لحاظ منطقي، روش فكري وحدت بخشي براي غلبه بر شكاف ميان نفس انساني و جهان يا به عبارتي ميان سوژه و ابژه طراحي شد كه ماركس از آن به ‌شدت بهره برد. اكنون به پرسش اساسي فلسفه برسيم. فلسفه از ابتداي خود پرسشي در باب وجود است. اين پرسش از زمان افلاطون و ارسطو با شبيه دانستن وجود و موجود، اصلي كه متافيزيك آن را «ذات» يا «چيستي» مي‌نامد، رابطه اساسي انسان با وجود را ناديده مي‌گيرد. موضوع فلسفه به اين ترتيب به تسلط انسان بر موجود به واسطه شناخت (كسب آگاهي) و تكنيك تغيير مي‌يابد. در اين ميان اومانيسم نيز به سرنوشت متافيزيك دچار مي‌شود. (نقد هايدگر به اومانيسم نيز از اينجا ناشي مي‌شود.) به طور كل انديشه ماركسيسم نيز با فلسفه انسان آغاز مي‌شود و پرسش اصلي ماركس نيز پرسش از وجود است، هرچند كه در اين پرسش، مسيري جدا از افلاطون و ارسطو را مي‌رود. اين نظام انديشه‌گي انسان را پيش‌فرض و هدف فلسفه، علم و همه فعاليت‌هاي انساني مي‌داند. ماركس در دستگاه فلسفي‌اش مبحث مهمي با عنوان «فراموشي وجود» دارد. او مي‌گويد كه انسان‌ها و جامعه بشري از يونان باستان تا به امروز مفهوم «وجود» را به طور كل فراموش كرده‌اند. ماركس از اين فراموشي در سرفصل «از خود بيگانگي» بحث مي‌كند. براي ماركس از خود بيگانگي انسان در اين حقيقت متجلي مي‌شود كه نيروهاي انساني، فرآورده‌ها و آفرينش‌ها و همه آنچه تداوم و بسط شخصيت انسان است و بايد به طور مستقيم براي پربار كردن آن به كار گرفته شود، از او جدا شده‌اند و موقعيت و قدرتي مستقل به دست آورده‌اند و براي تسلط بر او به مثابه فرمانروا و خدايگان به سوي او برگشته‌اند و اين انسان است كه خدمتكار آنهاست. در منظومه فكري ماركس هستي اصلي انسان «اگزيستانس» اوست كه محصول كار توليدي است. در مقابل انديشه هايدگر نيز با پرسش از وجود در همان مسير ماركسي آغاز مي‌شود. به باور هايدگر اگزيستانس انسان محصول كار فكري اوست. اين جان كلام و اساس فلسفه هايدگر است كه در اصل از ماركس اخذ و پرورده شده، اما تفاوت آنها در اين است كه در دستگاه فلسفي ماركس انسان موجودي است كه در كار توليدي، وجود خودش را احساس مي‌كند. در مقابل هايدگر اعتقاد دارد كه انسان در كار فكري خودش را به بيرون مي‌ريزد. در دستگاه فلسفي ماركس گوهر انسان مناسبات اجتماعي است. ماركس با پيش كشيدن اين بحث هم بر نگرشي تاريخي تاكيد كرد و همه بحث قديمي فيلسوفان در مورد گوهر فرد انسان را به راهي تازه انداخت. او با تاكيد بر كنش، مناسبات اجتماعي و تاريخ برخي از نكته‌هاي تحليل بنيادين دازاين را پيش‌بيني كرد. هايدگر اهميت تمام اين نكته‌ها را دانسته بود و به آنها اشاره داشت، اما در عين حال نشان مي‌داد كه پيشرفت ماركس در اين قلمرو محدود بود. تعريف هايدگر از گشتل كه آن را ذات تكنولوژي مدرن مي‌داند، با تلقي او از تبديل شدن انسان به سوژه در روند تاريخ متافيزيك تناظر فلسفي دارد. از ديد هايدگر، سوبژكتيو شدن انسان-يعني تعالي يافتن انسان در مقام يك مرجع مقتدر شناسنده كه همه‌ چيز حتي خود انسان و در قهقرايي‌ترين ورطه اساس هستي را نيز به ابژه شناخت بدل مي‌كند، به معناي معطوف شدن اراده بشر به چيره شدن بر طبيعت، زيست‌بوم و كيان هستي است. از ديد هايدگر، اين اراده معطوف به چيره شدن، حوالت يا تقدير تفكر متافيزيكي است كه تكنولوژي و علوم دقيقه مدرن يا همان علم تجربي آخرين تجلي آن به‌ شمار مي‌رود كه در شكل سياسي همان كمونيسم و سرمايه‌داري است. منظور هايدگر اين است كه انسان عاقل سوبژكتيو كه ديگر با طبيعت و هستي يگانه نيست، تحت سيطره يك دوآليسم هستي‌شناسانه و با اهرم تكنولوژي مدرن كيان هستي و طبيعت را به يك ابژه صرف معرفت و شناخت فرو مي‌كاهد و بدين‌‌سان در ورطه هولناكي كه ميان انسان و جهان دهان باز كرده، به چپاول هستي و طبيعت اقدام مي‌كند. اين يعني همان كاري كه در اصل كمونيسم و سرمايه‌داري مي‌كنند. هايدگر اين فرآيند را به تاسي از نيچه «نهيليسم» مي‌نامد. در اين فرآيند نهيليستي طبيعت ديگر زهدان هستي بشر نيست، بلكه يك منبع انرژي صرف است كه انسان مدرن تكنولوژيك تلاش مي‌كند تا آن را «به عنوان شبكه‌اي از نيروهاي محاسبه‌پذير دنبال و محصور كند.»

همچنين هايدگر اهميت بحث پرستش كالاها در نظر ماركس را كه مبناي فلسفي‌اش همين از خود بيگانگي بود، چندين بار مطرح كرد. در نظر هايدگر ما بايد بتوانيم ميان بحث ماركس كه به زندگي راستين انسان همچون هستنده‌هاي اجتماعي بازمي‌گردد با سرچشمه‌هاي هگلي آن تفاوتي ماهوي قائل شويم. او در كتاب «نامه‌اي درباره اومانيسم» با لحن ستايش‌آميز درباره ماركس چنين مي‌نويسد: «بي‌خانگي تبديل شده به تقدير جهان. ضروري است كه به اين تقدير در پيكر تاريخ هستي بينديشيم. آنچه ماركس در يك معناي بنيادين و روشنگر بيگانگي انسان دانست، ريشه‌هاي خود را در بي‌خانگي انسان مدرن پيدا مي‌كند. اين بي‌خانگي به طور خاص از تقدير هستي در شكل متافيزيك سنگر پيدا مي‌كند و پنهان مي‌شود. از آنجا كه ماركس با تجربه بيگانگي يك ساحت بنيادين تاريخ را فراچنگ مي‌آورد، نگرش ماركسيستي به تاريخ، برتر از ديگر نگرش‌هاي تاريخي است.»

هايدگر در ايران

با توجه به اسناد تاريخي نخستين بار نام هايدگر در مقاله «از كانت تا هايدگر» به قلم احمد فرديد منتشر شده در نشريه سخن مورخ اسفند 1323، در زبان فارسي مطرح شد. يك‌سال بعد از آن هانري كربن، فيلسوف و ايران‌شناس مشهور فرانسوي و نخستين مترجم «هستي و زمان» مارتين هايدگر به زبان فرانسه به ايران آمد. كربن بخشي از تحصيلات خود را نيز در سنت فلسفه هايدگري به سرانجام رسانده بود، اما آشنايي‌اش با سهروردي مسير تفكر او را تغيير داد. با همه اين اوصاف رسول جعفريان در كتاب «جريان‌ها و سازمان‌هاي مذهبي- سياسي در ايران» احتمال مي‌دهد كه شايد كربن نام هايدگر را در ايران مطرح كرده باشد. بيژن عبدالكريمي نيز در كتاب «هايدگر در ايران» كربن را نخستين كسي مي‌داند كه در ايران فلسفه هايدگر را مطرح كرد. به باور او فرديد در مقاله «از كانت تا هايدگر» در اصل چيزي از هايدگر نمي‌داند و پس از حضور كربن در ايران است كه فرديد نام هايدگر را مطرح و خوانشي موافق با مشرب فكري كربن، از هايدگر ارايه مي‌دهد. از اين تواريخ به بعد نام هايدگر مدام در محافل فكري ايران مطرح مي‌شود و به گوش همه آشناست. در سال‌هاي ابتدايي پيروزي انقلاب نيز نام هايدگر به عنوان يگانه فيلسوف در جهت اهداف سياست مطرح مي‌شود و حتي پس از آنكه دكتر عبدالكريم سروش با بهره خود از شناخت منظومه فكري كارل ريموند پوپر به تاسيس رشته فلسفه علم در ايران دست مي‌زند، دعواي پوپري- هايدگري در ايران رخ مي‌دهد. نكته عجيب اينجاست كه در اين دعواي پوپري- هايدگري، ماركسيست‌هاي ايراني نيز همنوا با هايدگري‌ها هستند و سخت مشغول به نواختن پوپر. با تمام اين اوصاف اما تا 1367 هيچ كتابي از هايدگر در ايران ترجمه نمي‌شود.

ماركسيست‌هاي هايدگري

در بخش نخست اين نوشتار به طور مختصر به اين پرداخته شد كه فلسفه هايدگر وامدار منظومه فكري ماركس است. اشاره شد كه انديشه هايدگر در ايران به دليل نقادي عقل مدرن مورد توجه جدي طيف راست، به ويژه احمد فرديد و پيروانش قرار گرفت و با يك فاصله زماني متعلقان به انديشه چپ نيز به هايدگر توجه كردند و كار ويژه‌اي روي انديشه اين فيلسوف انجام دادند، اما اين مساله باعث نشد تا آتش دشمني ميان اين دو طيف خاموش شود .

نخستين ترجمه فارسي از آثار هايدگر يعني كتاب «فلسفه چيست؟» در سال 1367 توسط نشر تندر منتشر شد. در شناسه اين كتاب نام مترجم مجيد مددي درج شده است. مددي دكتراي فلسفه سياسي از انگلستان داشت و تا آخرين لحظات عمر خود ماركسيست بود. مددي هرچند كه در نقادي از هايدگر كوتاهي نكرد و در مقدمه مفصل خود بر ترجمه‌اش از كتاب «هايدگر» پل استراترن سخت به هايدگر و فلسفه‌اش تاخت، اما يكي از ابزارهاي تفسيرش از آرا آلتوسر در ترجمه كتاب «علم و ايدئولوژي» انديشه هايدگر است.

منوچهر آشتياني نيز يكي ديگر از اين اشخاص است. او در آلمان نزد كارل لوويت و هانس گئورگ گادامر درس خواند. تحليل آشتياني از هايدگر موافق خوانش فرديدي از اين انديشمند است با اين تفاوت كه به باور آشتياني، هايدگر عارفي است كه نظام عقلانيت فلسفي آلمان را وارد يك مسير انحرافي مي‌كند. به باور آشتياني لوويت و گادامر نيز نظرشان بر عارف- و نه فيلسوف- بودن هايدگر بوده است.

بابك احمدي در سال 1374 در يك فصل از كتاب «حقيقت و زيبايي» شرحي منسجم و دقيق از زيبايي‌شناسي هايدگري به دست مي‌دهد. احمدي بعدها دو كتاب مهم «هايدگر و پرسش بنيادين» و «هايدگر و تاريخ هستي» را نوشت و در آن به گوشه‌هايي از تاثير هايدگر از انديشه ماركس اشاره كرد. يوسف اباذري نيز هم ترجمه‌اي از برخي مقالات هايدگر از جمله مقاله «عصر تصوير جهان» دارد، او در شرح انديشه هايدگر نيز موفق است. به اين ليست مي‌توان انديشمندان ايراني ديگري را اضافه كرد. شايد بتوان گفت كه اين طيف در ايران سعي در اتمام پروژه ناتمام ماركوزه در جمع ميان آراي ماركس و هايدگر دارند.


بابك احمدي در سال 1374 در يك فصل از كتاب «حقيقت و زيبايي» شرحي منسجم و دقيق از زيبايي‌شناسي هايدگري به دست مي‌دهد. احمدي بعدها دو كتاب مهم «هايدگر و پرسش بنيادين» و «هايدگر و تاريخ هستي» را نوشت و در آن به گوشه‌هايي از تاثير هايدگر از انديشه ماركس اشاره كرد.

نخستين ترجمه فارسي از آثار هايدگر يعني كتاب «فلسفه چيست؟» در سال 1367 توسط نشر تندر منتشر شد. در شناسه اين كتاب نام مترجم مجيد مددي درج شده است. مددي دكتراي فلسفه سياسي از انگلستان داشت و تا آخرين لحظات عمر خود ماركسيست بود.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون