باورش سخت است
سينا قنبرپور
باورش سخت است اما ميتوان نشانههايش را لمس كرد. باور سخت چون خيلي سرمان به زندگي روزمره گرم است. باورش سخت است چون زماني براي ديدن طبيعت و اقليممان صرف نميكنيم. شايد خيليها تصميم اول و آخرشان براي سفر رفتن به كنارههاي خزر باشد و آنقدر اين كار را به عادت انجام دادهاند كه متوجه تغييراتش نشدهاند. درياي خزر هميشه بوده است و آنها هم پايشان را به موجهايش سپردهاند. اما بقيه طبيعت ايران چطور؟ بقيه موجها چه؟ آخرين باري كه درياچه اروميه را ديديم چه زماني بوده است؟ آخرين باري كه تالاب هامون را ديده بوديم چه موقع بوده است؟ اصلا چرا راه دور برويم، آخرين باري كه به اصفهان سفر كرديم و روي سيوسه پل ايستاديم، چه موقع بود؟ تازگيها اهواز رفتهايم؟ كارون را ديدهايم؟ اگر اهل تهرانيم به خاطر داريم از چه موقع ديگر پاييزها باران نباريد و زمستانها هم كمتر شاهد بارش برف بودهايم؟ چه شد كه نفهميديم تهران ديگر مثل دهه هفتاد و شصت سرما به خود نميبيند؟ روزگاري تهرانيها اصلا از كولر گازي استفاده نميكردند. اين وسيله خاص مناطقي بود كه شرجي و رطوبت تابستاني داشتند و كولر آبي برايشان كارايي نداشت. اما حالا خيلي از تهرانيها در خانههايشان كولر دو تكه يا همان اسپيلت استفاده ميكنند.
لازم نيست از اصطلاحات علمي استفاده كنيم. لازم نيست خيلي از اقليمشناسي يا محيطزيست بدانيم. فقط كافي است به خاطره خودمان رجوع كنيم. باورش سخت است چون به روزمرگي عادت كردهايم. باورش سخت است كه شرايط آب و هوايي تغيير كرده است. ايران شايد همواره اقليمي خشك و بياباني بوده اما مردمانش مثل امروز از آن فاصله نگرفته بودند. ايرانيان حالا از اقليمي كه هزاران سال در آن زيستهاند جدا شدهاند و در روزمرگي كلانشهرهايي گم شدهاند كه ديگر نميتوانند از ميان ساختمانهايش كوه و دشت يا طبيعت اطرافشان را ببينند. شايد بيراه نبوده وقتي گفتهاند «از دل برود هركه از ديده برفت.» ما ارتباطمان را با طبيعت از دست دادهايم و حال برايمان سخت است باور كنيم كه طبيعت پيرامونمان تغيير كرده است. اما واقعيت اين است كه بايد اين تغيير و گرمتر شدن زمين به همراه آثار و تبعاتش را بپذيريم. اگر اين واقعيت را بپذيريم آن وقت ميتوانيم بدون دستكاريها در طبيعت به زندگي ادامه دهيم.