وضيعت معيشتيمعلمها
۲- اما زندگي اين آموزگار امريكايي براي آموزگاران ايراني به ويژه آقايان چندان بيگانه نيست. شغل دوم و سوم سالهاست هم براي ما معلمان و هم براي كار به دستان آموزشي كشورمان عادي شده است. همين چند هفته پيش بود كه وزير آموزش و پرورش در يك گفتوگوي تلويزيوني گفت معلمان ما براي گذران زندگي نيازمند شغل دومند! چنين وضعي چه براي جامعه امريكا و چه براي جامعه ايران يا هر كشوري پيامدهاي آموزشي آسيبزاي كوتاهمدت و پيامدهاي اجتماعي و فرهنگي و از همه مهمتر توسعهاي درازمدت دارد. امروزه آموزگاران كشور ما به خاطر درگيري با شغلهاي دوم و سوم خسته و بيانگيزه به كلاسها ميروند و خستهتر و بيانگيزهتر از آن بيرون ميآيند. در دهههاي گذشته به ويژه در چند سال اخير زندگي آموزگاران دچار افتهاي درآمدي شديد شده و فاصله زندگي آنان از خط فقر سال به سال سقوط بيشتري مييابد. معلمان ناچارند براي داشتن يك زندگي متوسط و آبرومند شغلهاي ديگري داشته باشند و البته چهره خود را با سيلي سرخ نگهدارند. چنين وضعي ريشه نارضايتيهاي شغلي فراگير و دلزدگي از آموزش و آموزشگري شده است و زيست آموزشي معلمان و به دنبال آن دانشآموزان را دچار چالشهاي جدي كرده است. همچنان كه وضع بد زندگي آموزگاران امريكايي زير زرق و برق اقتصاد ليبرال آن به چشم نميآيد گرفتاريهاي آموزگاران ايراني نيز در ميان انبوه دشواريهاي اقتصادي، سياسي، اجتماعي، فرهنگي و ... گم شده است. اما نتيجه بيتوجهي به آموزش دو كشور- البته در دو سطح متفاوت- ضعيف شدن هر چه بيشتر آموزش در آنها و پيامدهاي گستردهتر و آسيبزاتر براي دو كشور را رقم خواهد زد. بيگمان معلم يكي از ستونهاي مهم آموزش است؛ سست شدن جايگاه معيشتي و منزلتي او سست شدن آموزش و در نتيجه پرورش نسلهايي ناكارآمد براي جامعه را در پي خواهد داشت. پس ناگزيريم آموزگاران را هر چه زودتر و بهتر پشتيباني كنيم.