جامعهشناسي فساد از نگاه العطاس
مديريت كارآمد و انتظام ساختاري
محسن آزموده
معمولا براي يافتن راهحلي براي مقابله با فساد به نسخههاي انديشمندان غربي توجه ميكنيم؛ فارغ از اينكه چقدر اين دستورالعملها را به كار ميبنديم يا خير. در حالي كه همسو با گسترش مطالعات پسااستعماري اين نگرش نيز در ميان اصحاب علوم اجتماعي و انساني قوت گرفته است كه براي توضيح و تبيين و چارهجويي براي مشكلات جوامع در حال توسعه، بايد به بطن اين كشورها بازگشت و با مطالعات ميداني وسيع و عميق، به ريشهها و مصايب درونزايي توجه كرد كه از دل شرايط خود اين جوامع بيرون ميآيد؛ به عبارت ديگر با وجود اهميت انكارناپذير نظريهها و مفاهيمي كه علوم اجتماعي غربي در اختيار پژوهشگران قرار ميدهند، بررسي راهگشاي مشكلات و ارايه راهحلهاي كارآمد زماني ممكن است كه آن نظريهها و مفاهيم، با كوشش محققان در مورد وضعيت جوامع در حال توسعه چكشكاري و بازنگري شوند. ايبسا در نتيجه چنين تحقيق گسترده و ژرفانگري دريابيم كه بسياري از مفروضات يا از اساس غلط بوده يا در توضيح وضعيت كشور ما ناكارآمد بوده يا حتي ذهن پژوهشگر را به مسيرهاي غلط سوق داده است. پروفسور سيد حسين العطاس، جامعهشناس فقيد مالزيايي (2007-1928) يكي از چهرههاي نامدار علوم اجتماعي در شرق آسياست كه دقيقا با اين راهبرد به مطالعه جهان اسلام بطور عام و جوامع مسلمان آسياي شرقي به نحو خاص پرداخته است و معضلات و دشواريهاي اين جوامع را از اين منظر واكاوي كرده است. او در آثارش با نقد نگرش شرقشناسانه اروپاييان در بررسي وضعيت و شرايط جوامع آسياي شرقي، نشان ميدهد كه اين نگرش با خلق مضامين سوگيرانهاي چون «اسطوره بومي تنبل» ميكوشند، ضعفها و ناكارآمديهاي نظامهاي اجتماعي و سياسي و اقتصادي اين جوامع را به عواملي غيرعلمي و غيرقابل بررسي تقليل دهند. او در آثاري چون «فكر اسير»، به بررسي موردي وضعيت آموزش عالي در كشورهاي در حال توسعه شرق آسيا ميپردازد و نشان ميدهد كه چگونه پژوهشگران و روشنفكراني كه در اين جوامع پرورش مييابند، در چارچوب مضامين شرقشناسانه مذكور باقي ميمانند و نميتوانند به خلق ديدگاههاي بديع و درونزا بپردازند. با اين همه نگرش نقادانه العطاس به جريانهاي مسلط علوم اجتماعي، به معناي واپسگرايي يا نگاه ستايشگرانه و خالي از نقد و انتقاد نسبت به وضعيت خودي نيست. مهمترين شاهد مثال پژوهش او درباره فساد با عنوان «جامعهشناسي فساد: سرشت، كاركرد، علل و راههاي جلوگيري از فساد» است كه در سال 1968 در سنگاپور با مقدمه هارولد د. لاسول منتشر شد. اين كتاب دقيق و مبتني بر مشاهدات گسترده در حوزه جامعهشناسي فساد، به علت بصيرتهاي نظري و مباحثي كه مطرح ميكند، جايگاه مهمي در اين حوزه به خود اختصاص داده است. اين رساله به دليل رهيافت زمينهمحورانه پروفسور العطاس در نشان دادن ضعف مفروضات ساير تحقيقاتي كه در زمينه فساد در جوامع در حال توسعه نوشته شدهاند، برانگيزاننده و قابل توجه است. بخش قابل توجهي از كتاب به بررسي جزيي و دقيق سرشت، كاركرد، علل و راههاي جلوگيري از فساد ميپردازد. مولف در ارايه استدلالها و ديدگاههايش به نحو قابل ملاحظهاي از ادبيات موجود در زمينه فساد و تفاسير رايج فاصله ميگيرد. همچنان كه خودش ميگويد: «هدف اين تكنگاري يك مطالعه توصيفي در موضوع فساد در هيچ حوزه مشخصي نيست، بلكه جستوجوي نظري اين پديده، بر مبناي دادههاي معاصر درباره فساد است». العطاس در بحث از سرشت فساد از هرگونه راهحل ميانبر موجود اجتناب ميكند. او معيارهاي تاملبرانگيزي براي طبقهبندي فساد ارايه ميكند. او در بررسي كاركرد و علل فساد به سنجش انتقادي گزارههاي مختلف موجود در اين زمينه ميپردازد. العطاس با به كارگيري رهيافت زمينهگرايانه، برخي از مفروضات رايج در زمينه نقش كاركردي فساد در فرآيند توسعه را به چالش ميكشد. او معتقد است كساني كه به كاركردهاي مثبت فساد قائل هستند، تحليلشان را بر مراحل و مراتب فساد مبتني نميكنند. به نظر العطاس فساد سه مرحله دارد؛ نخست، سطح محدود فساد كه تاثير گستردهاي بر زندگي اجتماعي نميگذارد. سطح دوم جايي است كه فساد گسترش مييابد و فراگير ميشود و سطح سوم، زماني است كه فساد خودويرانگر ميشود و بنيانهاي جامعه را تخريب ميكند. از نظر او شايد فساد در سطح اول ارزش كاركردي داشته باشد، اما با گسترش فساد، به نحو اجتنابناپذيري مانع از توسعه پايدار ميشود. پروفسور العطاس، در تحليل علل فساد، تاثير پديده «هديه» (gift) به منزله يك كردار فرهنگي سنتي در وقوع فساد را به چالش ميكشد. او مينويسد: «هيچ ارتباط علي قابل توجهي ميان هديه و فساد وجود ندارد. به علاوه، تاثير غيرمستقيم علي يك هديه چندبعدي است و ميتواند مردم را از فساد دور كند، به جاي آنكه آنها را به سمت آن سوق دهد». او معتقد است نقش كليدياي كه به پديده هديه در توضيح مساله فساد داده شده است، بايد درپرتو تحليلهاي تاريخي و زمينهاي مورد بازانديشي قرار گيرد. از ديد العطاس يك علت مشخص براي فساد وجود ندارد. برعكس بايد از عوامل و علل مختلف و متنوع براي فساد سخن گفت كه هر يك به اندازه خود اهميت دارند و به عناصر زماني و مكاني بستگي دارند. العطاس همچنين براي جلوگيري و كاهش فساد راهحلهايي ارايه ميكند كه عبارتند از: 1. رفع شكاف ميان دولت و ملت و ايجاد يك حس تعلق مثبت و معنوي به دولت در فرآيند توسعه از سوي مردم و نظام اداري؛ 2. مديريت كارآمد و انتظام ساختاري مناسب دستگاه دولت و قانونگذاري براي جلوگيري از ايجاد منابع فساد؛ 3- شرايط مساعد تاريخي و جامعهشناختي؛ 4- وجود يك نظام ارزشي ضد فساد؛ 5- هدايت الهامبخش گروهي با معيارهاي فكري و اخلاقي بالا؛ 6. افكار عمومي تحصيلكرده و آموزشديده. در كنار همه اين روشهاي كاهش رشد فساد، العطاس بر گسترش آموزش براي تربيت شخصيتهاي اجتماعي ضد فساد تاكيد ميكند.