جامعه نسبت به فساد بيحس شده است؟
فساد: سياه، سفيد، خاكستري
محمد ذاكري
برخي بيماريها با بروز علائمي نظير تب و لرز، بدندرد و سردرد، سرفه و عطسه و... آغاز ميشوند و به فرد بيمار هشدار ميدهند كه سيستم فيزيولوژيك بدنش دچار شكلي از آسيب يا عدم تعادل شده و بايد هرچه زودتر براي درمان آن اقدام كند. اين گونه بيماريها اگر در همان اوان بروز علايم موردتوجه قرار گيرند معمولا قابلدرمان هستند و اگر به اين علائم بيتوجهي شود بيماري حالت مزمن پيداكرده يا به بيماريهاي سختتري تبديل ميشود و آنگاه درمان آن دشوارتر، طولانيتر و پرهزينهتر خواهد بود. گونه ديگري از بيماريها نيز هستند كه معمولا مراحل اوليه شروع و گسترش بيماري بدون هيچگونه علائم ظاهري است و بيماري زماني خود را نشان ميدهد كه بخشهاي مهمي از بدن را درگير خودكرده و در اين زمان عملا كار از كار گذشته و بيماري ديگر قابلدرمان نيست. بسياري از اشكال سرطان بدين شكل جان بيماران را ميگيرد و تنها راه مقابله با آن خودمراقبتي و بررسي منظم و زمانمند وضعيت فرد زيرنظر پزشك است. حال اگر «فساد» را به عنوان يكي از مهمترين و مزمنترين بيماريهاي جوامع بشري و نظامهاي سياسي، اقتصادي و اداري در نظر بگيريم، ميتوان اين پرسش را مطرح كرد كه اين بيماري به كداميك از دو شيوه فوق جامعه و حكومت را آلوده و گرفتار خود ميكند و چگونه ميتوان از آن پيشگيري يا آن را درمان كرد؟ فساد در همه جوامع پديده كمابيش آشنا و ملموسي است. از بدو پيدايش سيستمهاي اجتماعي و سياسي و حكومتها و دولتها و به بياني كليتر از زماني كه قدرت در نقطه يا نقاطي از يك ساختار اجتماعي تمركزيافته مساله فساد نيز به همراه آن آمده است. گاهي اين فساد در سطوح پايين و جزيي اتفاق افتاده و با اقدامات مقابلهاي توسط دولتمردان سالم و جامعه آگاه درمان شده و گاه آنقدر در تاروپود حكومت و جامعه پيش رفته و گسترشيافته كه زمينه زوال و دگرگوني آن سيستم سياسي يا اجتماعي را فراهم ساخته است. در گذشته فساد را «هرگونه استفاده غيرقانوني از قدرت يا جايگاه اداري براي انجام دادن يا ندادن اقداماتي له يا عليه افراد ديگر» تعريف ميكردند حالآنكه امروزه با انقلاب فناوري و اطلاعات و ظهور انواع رانتهاي اطلاعاتي ماهيت فساد در سطوح بالا نيز تا حدود زيادي تغييريافته است. اشاره به گونهشناسي هيمر ميتواند به پيشبرد اين بحث كمك كند. وي سه نوع فساد اداري سياه (عملي كه هم ازنظر توده مردم و هم ازنظر نخبگان سياسي منفور است و عامل آن بايد تنبيه شود)؛ فساد اداري خاكستري (كاري كه ازنظر اكثر نخبگان منفور است اما توده مردم در مورد آن بيتفاوت هستند) و فساد اداري سفيد (كاري كه ظاهرا مخالف قانون است اما اكثر اعضاي جامعه، نخبگان سياسي و اكثر مردم عادي آن را آنقدر مضر و بااهميت نميدانند كه خواهان تنبيه عامل آن باشند.) را از هم متمايز ميكند. چنان كه در مقدمه اين گفتار آمد ميزان حساسيت جامعه و نهادهاي اجتماعي و مدني به موضوع فساد در نحوه پيشگيري و درمان آن و اثربخشي اين اقدامات موثر است و از سوي ديگر ميتواند زمينه تبديل فسادهاي سياه را به خاكستري و سفيد فراهم كند. درواقع هرچه ميزان حساسيت و واكنش مردم و نهادهاي مدني به فسادهاي سياه كاهش يابد هم عمل فسادآميز و هم فرد مفسد از دايره فسادهاي سياه جداشده و به فسادهاي خاكستري ميپيوندد و همين اتفاق نيز براي تبديل فساد خاكستري به سفيد ميافتد. شوربختانه به نظر ميرسد در جامعه ما به دليل برخي ويژگيها و مولفههاي فرهنگ عمومي از يكسو و تكرار و گستردگي مفاسد اداري و اقتصادي سهم بخشهاي سفيد و خاكستري از كيك فساد بهمراتب بيشتر شده است. براي بسياري از افراد فساد تا آنجا بد است كه در راستاي منافعشان نباشد در غير اين صورت از آن استقبال نيز ميشود. وقتي افسر راهنمايي و رانندگي در ازاي دريافت مبلغي از جريمه چند برابر آن مبلغ صرفنظر ميكند، معلم يا استادي حاضر ميشود در قبال دريافت مبلغي نمره قبولي به دانشآموز و دانشجو بدهد، كار اداري فردي در ازاي پرداخت مبلغي به كارمند مربوطه با سرعت و تسامح بيشتري پيش ميرود و مهندسي با دريافت مبلغي چشم بر تخلف سازنده ميبندد و او را وادار به تحمل هزينهاي گزاف براي انجام مجدد و اصولي كار نميكند اتفاقا اين رفتارهاي فسادآميز براي برخي مطلوب و براي برخي ديگر نيز بياهميت است و گاه توجيهاتي نيز براي آن در فرهنگ عمومي مطرح ميشود و در مواردي نيز با برچسب «زرنگي» به آن ارزش مثبت نيز داده ميشود. مشابه اين وضعيت در سطوح مديريتي مياني و عالي نيز قابلذكر است. تلاش مدير يك سازمان براي جذب و استخدام اقوام و نزديكان و همشهريان و همفكران سياسي در فرآيندي كه عملا «شايستگي» در آن بيمعني است؛ تلاش مديران يك بانك براي اعطاي وامهاي كلان و بدون پشتوانه به برخي از متقاضيان، واگذاري پروژههاي دولتي به مشاوران و پيمانكاران بر اساس روابط شبههآميز فردي، قومي و مالي همگي اقداماتي فسادآميز است كه از جانب گروههايي از جامعه نهتنها نامطلوب نيست بلكه مصداق عمل خير و روزي رساندن نيز محسوب ميشود. اين اشارهها كه براي همه آشناست براي تصريح اين مطلب است كه ما با وجود ادعاهاي گزاف هنوز به اين باور نرسيدهايم كه «فساد حتي اگر براي من و به نفع من هم باشد فساد است و بايد با آن مقابله كرد». هنوز نگرانيم كه اگر فساد يا تخلفي را كه درجايي مشاهده كردهايم گزارش دهيم مصداق «زيرابزني» يا «نان بري» است يا در مراجعه بعدي كار ما در آن سازمان انجام نميشود.
ادامه در صفحه 14