شميم مهر در سرپل ذهاب
بنفشه ايزدي
حوادث طبيعي را گريزي نيست اما آنچه اهميت دارد نحوه عمكرد و هماهنگي بين مراكز دولتي، نهادهاي مردمي در زمانهاي قبل و بعد از حادثه است در قالب پيشگيريهاي لازم در ساختوسازهاي شهري براي هرچه كمتر شدن خسارات و نيز آمادگي براي خدمات بهتر پس از وقوع حادثه (مرمت و بازسازي، در دو بعد روان انساني و ساخت و ساز شهري). اين مختصر بيش از پيش لزوم تشكيل گروههايي متشكل از متخصصين را در هر دو نهاد بر ما آشكار ميسازد.
امروز بعد از گذشت حدود يك سال از زلزله سر پل ذهاب نكته آزاردهنده، واقعيت عريان تكرار يك فاجعه انساني بعد از تجربه تلخ زلزله بم است كه در عكس و تصويري كه سوغات سفر است، ميتوانيد مشاهده كنيد، خانههاي ويران، زندگي در كانكس، عدم رسيدگي به نيازهاي اوليه بهداشتي و... گفتن از عمق فاجعه نه در بيان و نه در چند سطر نگنجد. همين اندك نيز آشكارا عمكرد ضعيف ما را در هر دو حيطه (قبل و بعد از حادثه) نشان ميدهد. آسيبهاي اجتماعي با برطرف نشدن نيازهاي ابتدايي، تنها از قالبي به قالب ديگر در آمده و به اشكال تازهاي خودنمايي ميكنند. ابعاد فاجعه آنچنان گسترده است كه فوريت هماهنگي متخصصان را در حوزههاي گوناگون ميطلبد. آنچه ميبايد رخ نداده و نشستن جايز نيست. در همين راستا طي ماههاي گذشته با مشاركت متخصصين و داوطلبين از اقصينقاط كشور يك نهاد كوچك مردمي با نام «گروه جامعهشناسي فاجعه» تشكيل شد. هدف گروه، بررسي آسيبهاي اجتماعي و رفع آنها است و پايهگذاري آن توسط انجمن جامعه شناسي سردشت با ياري انجمن جامعه شناسي سرپل ذهاب انجام شد.
{...}نقش كودكي را كه كشيدي/كيفي پر از كتاب بر شانههايش بياويز/ تا تفنگ به دوش گرفتن را ياد نگيرد/ درخت خشكي را نيز كه بريدي/ از آن قلمي بساز/نه قنداق تفنگ و قفس/ تا پرندهها/ آزرده نشوند و كوچ نكنند... لطيف هلمت چه زيبا و هوشمندانه به اهميت و تاثير فعاليت فرهنگي بر كودكان اشاره ميكند. روانشناسان وحدت نظر دارند كه بخش مهمي از شخصيت انسان در دوران كودكي شكل ميگيرد، بنابراين براي رسيدن به جامعهاي پويا و سالم توجه به دوران كودكي ضروري است. به كمپها كه سر ميزني كودكان را ميبيني كه بيهدف در خرابهها و خاكهاي اطراف كانكسها در كنار آبهاي آلودهاي كه از سرويسهاي بهداشتي در اطراف خانهها جاريست سرگردانند. خانوادههاي خسته و افسرده كه اغلب شعله خشمشان دامن كودكان را ميگيرد.
بارزترين آسيبها در انتظار كودكان منطقه، با فاكتور از آسيبهاي روحي رواني، با توجه به شرايط معيشتي، ترك تحصيل و گرويدن به شغلهاي كاذب، اعتياد، آزارهاي جنسي و....است؛ لذا نياز فعاليتهاي فرهنگي و آموزشهاي غيرمستقيم بيش از پيش احساس ميشود. يكي از اين فعاليتهاي قابل تامل، تاسيس كتابخانه است كه موسسه پژوهشي تاريخ ادبيات كودكان در ماههاي نخست حادثه متقبل شد اما با گذشت حدود يك سال از تاسيس كتابخانهاي با كتب دستچين شده، گسترش فعاليتهاي آن آنچنان كه انتظار بود رخ نداد. نمونهاي از فعاليتهاي تاثيرگذار نهادهاي مردمي كه با هدف بلندمدت انجام شده است ليك نيازمند آسيبشناسي است كه چرا آنچنان كه بايد به ثمر ننشستهاند. آنچه امروز در آموزش و پرورش كشورهاي توسعه يافته اهميت دارد آموزش چگونه زيستن در قالب بازي و فعاليتهاي فرهنگي هنري است؛ لذا آنچه اين كودكان نياز دارند حضور مستمر يك مربي در هر كمپ است. در دنياي كودكان مرزي بين بازي و دنياي واقعي نيست، در فعاليتهاي گروهي فضاي امني ايجاد ميشود تا كودك اتفاقات تاثيرگذار بر روانش را (چه خوب چه بد) به ميدان بازي بكشاند و ناگفتههاي دروني خود را ناخودآگاه آشكار كند. در اين فعاليتها به خوبي ميتوان، علت رفتارهاي ناهنجار كودكان را دريافت و در صورت نياز آنها را با روانشناس يا خانواده مطرح كرد و نيز بسياري از ضعفهاي رفتاري همچون گوشهگيريها، ترسها كه حاصل حادثه است در فعاليتهاي گروهي رفع ميشود. بلندخواني كتاب و پرسش و پاسخهاي ما بين آن تشويقي براي خواندن كتابهاي بيشتر است كه مكملي بسيار قوي در آموزش و پرورش محسوب ميشود. در اين سفرها، لزوم بازنگري تعريف عرفي جامعه ما از كودك با تعريف جهاني آن بيش از پيش خود را نشان داد، به زعم من در اين حادثه رده سني كه ما (نوجوانان) ميخوانيم تا حدود زيادي از قلم افتادند زيرا نه در آمار كودكان راه داشتند و نه در آمار بزرگسالان. يكي از موارد ديگر نحوه نازيباي تقسيم كالا بين حادثهديدگان بود، مسلم است كه افراد حادثهديده، آنچنان در بحران بوده و هستند كه توقعي بر رفتارهاي آگاهانه فردي و جمعي از آنها نميرود اما به عنوان امدادرسان مهمترين نكتهاي كه نبايد از ياد ببريم كرامت انسانها و عزت نفسشان است، آنچنان كه ذكر شد اگر كرامتي در كودكي شكست بازسازي و ترميم آن بسي دشوارتر است و آسيبهاي اجتماعي حاصل از آن بسي عميقتر. نحوه نادرست امدادرسانيها در همه ابعادش اهميت فعاليتهاي گروهي زير نظر متخصصين را پررنگ ميكند و نيز اين نكته را آشكار ميسازد كه امدادرسانان به جد نيازمند آموزشهاي روانشناختي و اجتماعي هستند تا با نوع رفتار خود زخمي بر زخمها نيفزايند. با توجه به موارد ذكر شده لزوم تشكيل گروههاي تخصصي و تعامل آنها (دولتي/مردم نهاد) بهشدت به چشم ميخورد تا از آغاز با روشهاي كارشناسي شده امدادرساني به شكل مستمر تا پايان بازسازيهاي معنوي و مادي صورتپذير و در ادامه شاهد پيوستن افراد بومي به چنين گروههايي باشيم تا با پذيرش مسووليتها، پل ارتباطي با گروهها باشد كه اين خود باعث تداوم و انسجام فعاليتها ميشود.
باشد رنجي كم كنيم و مهري بيفزاييم.
عضو كمپين كارگروههاي جامعهشناسي فاجعه